نویسنده این موضوع
نویسنده: نامشخص
این داستانک مال من نیست:)
بار دومی بود که کلاهک پلاستیکی را روی سرش احساس می کرد !
کلاهک تنگ و آزار دهنده با آن نوار پلاستیکی که تا زیر چانه می آمد و نفس کشیدن را سخت می کرد .
بار دومی بود که گیره های دستگاه نوار مغز لابه لای موهایش گیر می کرد و موقع جدا کردنشان ، دسته ، دسته موهایش کنده می شد ...
بار دومی بود که دکتر به چشمهایش زل می زد و می گفت : دخترک ! با خودت چه کردی ؟
و او چشمهایش را به زمین می دوخت و سکوت می کرد !
بار دومی بود که پاکت پر از دارو را مادر یک راست راهی سطل زباله می کرد و می گفت : این قرص ها را مادر بزرگ خدا بیامرزم در مرز 90 سالگی مصرف می کرد ، من نمی گذارم توی این سن و سال مثل نقل و نبات قرص اعصاب بخوری !!
و او با خودش فکر می کرد ، فرق من با مادربزرگ نود ساله مادرم چیست ؟!
فلسفه ی مراجعه به پزشک اعصاب را درست نمی فهمید ، مادر هر بار با اصرار او را روانه ی مطب دکتر می کرد و بعدش هم تمام تخصص دکتر را توی زباله سرازیر!
شاید می خواست خیالش راحت باشد که هنوز بدتر از دفعه ی قبل نشده !
دخترک انگار مشکلش مربوط می شد به همین " دخترک " بودنش !
این که " دختر " بود با تمام مختصات روحی یک دختر و کوچک بود ، بدون آن که ردی از کوچکی در چهره اش نمایان باشد ... !!
وقتی به خطهای نوار مغز نگاه می کرد با خودش فکر می کرد کدام یک از این خطها خطِ فکرِ توست!
آن که ممتد است و بدون بالا و پائین ، یا آن یکی که آن قدر موج و شکستگی لابه لایش دارد که انگار یکی سرش را گرفته و همین طور تکان می دهد ...
حتما دومی ، تو سر خط را گرفته بودی و تکانش می دادی ! آن قدر تکان دادی تا مغز دخترک منفجر شد !!
اصلا مشکل همیشه بر سر همین دومی ها بود !
دومی ها بودند که چون تجربه همراهشان بود مشکل زا می شدند !
اصلا تجربه انگار اینجا به کار نمی آید ... !!
انگار تجربه همه چیز را باطل می کرد ... !
« تجربه عشق را باطل می کند ، بنابراین تجربه کل زندگی را باطل می کند ، عشق چیزی است یگانه و یک باره ، اما تجربه یعنی تکرار ، یعنی بیش از یک بار عاشق شدن ، شرط اول عشق بی تجربگی است » (۱)
بار دومی بود که " دخترک " تجربه می کرد !
و همین تجربه کردن داشت خطهای نوار مغز را مواج تر می کرد !!
این داستانک مال من نیست:)
بار دومی بود که کلاهک پلاستیکی را روی سرش احساس می کرد !
کلاهک تنگ و آزار دهنده با آن نوار پلاستیکی که تا زیر چانه می آمد و نفس کشیدن را سخت می کرد .
بار دومی بود که گیره های دستگاه نوار مغز لابه لای موهایش گیر می کرد و موقع جدا کردنشان ، دسته ، دسته موهایش کنده می شد ...
بار دومی بود که دکتر به چشمهایش زل می زد و می گفت : دخترک ! با خودت چه کردی ؟
و او چشمهایش را به زمین می دوخت و سکوت می کرد !
بار دومی بود که پاکت پر از دارو را مادر یک راست راهی سطل زباله می کرد و می گفت : این قرص ها را مادر بزرگ خدا بیامرزم در مرز 90 سالگی مصرف می کرد ، من نمی گذارم توی این سن و سال مثل نقل و نبات قرص اعصاب بخوری !!
و او با خودش فکر می کرد ، فرق من با مادربزرگ نود ساله مادرم چیست ؟!
فلسفه ی مراجعه به پزشک اعصاب را درست نمی فهمید ، مادر هر بار با اصرار او را روانه ی مطب دکتر می کرد و بعدش هم تمام تخصص دکتر را توی زباله سرازیر!
شاید می خواست خیالش راحت باشد که هنوز بدتر از دفعه ی قبل نشده !
دخترک انگار مشکلش مربوط می شد به همین " دخترک " بودنش !
این که " دختر " بود با تمام مختصات روحی یک دختر و کوچک بود ، بدون آن که ردی از کوچکی در چهره اش نمایان باشد ... !!
وقتی به خطهای نوار مغز نگاه می کرد با خودش فکر می کرد کدام یک از این خطها خطِ فکرِ توست!
آن که ممتد است و بدون بالا و پائین ، یا آن یکی که آن قدر موج و شکستگی لابه لایش دارد که انگار یکی سرش را گرفته و همین طور تکان می دهد ...
حتما دومی ، تو سر خط را گرفته بودی و تکانش می دادی ! آن قدر تکان دادی تا مغز دخترک منفجر شد !!
اصلا مشکل همیشه بر سر همین دومی ها بود !
دومی ها بودند که چون تجربه همراهشان بود مشکل زا می شدند !
اصلا تجربه انگار اینجا به کار نمی آید ... !!
انگار تجربه همه چیز را باطل می کرد ... !
« تجربه عشق را باطل می کند ، بنابراین تجربه کل زندگی را باطل می کند ، عشق چیزی است یگانه و یک باره ، اما تجربه یعنی تکرار ، یعنی بیش از یک بار عاشق شدن ، شرط اول عشق بی تجربگی است » (۱)
بار دومی بود که " دخترک " تجربه می کرد !
و همین تجربه کردن داشت خطهای نوار مغز را مواج تر می کرد !!
داستانک تجربه
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: