مشاعره با حرف ه

Mystery · 20/5/24

moh@mad گفت:
هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی
مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم

گذر از دست رقیبان نتوان کرد به کویت
مگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم

سعدی

هرچه باشی نازنین ایام خارت میکند
هرچه باشی شیردل دنیا شکارت میکند

moh@mad · 21/5/24

Mystery گفت:
هرچه باشی نازنین ایام خارت میکند
هرچه باشی شیردل دنیا شکارت میکند

هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم
هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر

Mystery · 21/5/24

moh@mad گفت:
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم
هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر

هرکجا باشی با لـ*ـب خندان میان مردمان
عاقبت دست اجل گریزان و زارت میکند

moh@mad · 22/5/24

Mystery گفت:
هرکجا باشی با لـ*ـب خندان میان مردمان
عاقبت دست اجل گریزان و زارت میکند

هرگز دل خو نگشته‌ام از غم نگرفت
راه و روش مردم عالم نگرفت

کس یار نشد به ما که اغیار نگشت
کس مار نشد که او ز مارم نگرفت

YeGaNeH · 27/5/24

هر چه کنم نمی‌شود تا بروی تو از دلم
از تو فرار میکنم، باز تویی مقابلم...

- طارق خراسانی

Mystery · 27/5/24

YeGaNeH گفت:
هر چه کنم نمی‌شود تا بروی تو از دلم
از تو فرار میکنم، باز تویی مقابلم...

- طارق خراسانی

هیهات ز آن روز که مال من شوی
دانی عاشقت هستم و گریزان می‌شوی؟

-FãTéMęH- · 28/5/24

هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد
آه، تصویر تو هرگز به تو مانند نشد

گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم
به پریشانى گیسوى تو سوگند، نشد

خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند
تا فراموش شود یاد تو، هرچند نشد

من دهان باز نکردم که نرنجی از من
مثل زخمى که لـ*ـبش باز به لبخند، نشد

دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند
بلکه چون برده مرا هم بفروشند، نشد

moh@mad · 30/5/24

-FãTéMęH- گفت:
هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد
آه، تصویر تو هرگز به تو مانند نشد

گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم
به پریشانى گیسوى تو سوگند، نشد

خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند
تا فراموش شود یاد تو، هرچند نشد

من دهان باز نکردم که نرنجی از من
مثل زخمى که لـ*ـبش باز به لبخند، نشد

دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند
بلکه چون برده مرا هم بفروشند، نشد

هجر خدایا بس است زود وصالی بده
شوق مده اینهمه یا پر و بالی بده

خوبی خود را بگیر از دلم اندازه‌ای
آینه آورده‌ام عرض جمالی بده

-FãTéMęH- · 31/5/24

moh@mad گفت:
هجر خدایا بس است زود وصالی بده
شوق مده اینهمه یا پر و بالی بده

خوبی خود را بگیر از دلم اندازه‌ای
آینه آورده‌ام عرض جمالی بده

هــر چــنــد اشــتــبــاه از او نــیــسـت لـیـکـن او
بـا مـن هـنـوز هـم خـجـل از اشـتـبـاهـش اسـت

YeGaNeH · 6/6/24

هرچند ما خموشیم، ای چرخ بیَ‌مروت!
حدی بوَد ستم را، اندازه‌ای جفا را... .

- طبیب‌ اصفهانی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

اخراج شده

کاربر ممتاز

اخراج شده

کاربر ممتاز

معاونت کل سایت رمان ۹۸

اخراج شده

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

معاونت کل سایت رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین