از قافله جا ماندم تا هم قَدَمت باشم
تا در طبق تقسیم راضی به کَمَت باشم
آفت که به جانم زد کِشتم همه گندم شد
سهم کم من از سیب نان شب مَردم شد
"علیرضا آذر"
***
زنده ام؛ هرچه زدی تیغه به شریان نرسید
خیز بردار ببینم خطری هم داری؟
زخم از این تیغ و تبر تا که بخواهی خوردم
عشق من، ارّه ی تن تیزتری هم...