دستانم بوی گل می داد، مرا گرفتند
به جرم چیدن گل و به کویر تبعیدم کردند!
و یک نفر نگفت
شاید گلی کاشته باشد!
***
آخر قصه هایم
به خانه ی کلاغی رسیدم
که
به خانه اش نرسیده بود!
***
بازنده منم
که در را باز میگذارم
شاید که بازگردی
دزد هم که بیاید
چیز مهمی برای بردن نمی یابد
مهم من بودم
که تو بردی!
***...