دهکده کنار رودخانهاى است که اگر فقط کمى در امتدادش راه بروى تو را به دریاچهاى بزرگ مىرساند و به نظر مىرسد وسعتش، گذشتن از آن را غیرممکن کرده باشد. روى یخ راه مىروم و به نالههایش گوش مىدهم، حدس مىزنم با فصلى که در حال آمدن است صحبت مىکند. آن قدر جلو مىروم که پاهایم از حرکت امتناع کند و...