《به نام او》
شروع:
برگریزان دلم را نوبهاری آرزوست
شاخهی خشک تنم را برگ و باری آرزوست
شمع جمع خفتگانم، آتشم را کس ندید
خاطرم را مونس شب زنده داری آرزوست
***
میمیرم از این درد که جان دگرم نیست
تا از غم عشق تو دگربار بمیرم
تا بوده ام، ای دوست وفادار تو بودم
بگذار بدانگونه وفادار...بمیرم...