مشاعره با اشعار مولانا

moh@mad · 5/6/21

Sh@bnam گفت:
ماه درخشنده چو پنهان شود
شپره بازیگر میدان شود

در میان این همه غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر
عشق یعنی گل به جای خار باش
پل به جای این همه دیوار باش

M O B I N A · 9/6/21

گر شاخه‌ها دارد تری
ور سرو دارد سروری
ور گل کند صد دلبری
ای جان، تو چیزی دیگری
#مولانا

moh@mad · 9/6/21

mobina .hf گفت:
گر شاخه‌ها دارد تری
ور سرو دارد سروری
ور گل کند صد دلبری
ای جان، تو چیزی دیگری
#مولانا

یک قفل زدم بر دل و پیمانه شکستم

سـ*ـاقی نظر انداخت به میخانه نشستم

بر چشم زدم طعنه که این بار نبازی

زان سرخوشی چشمش دل دیوانه شکستم

BARAN :) · 12/6/21

moh@mad گفت:
یک قفل زدم بر دل و پیمانه شکستم

سـ*ـاقی نظر انداخت به میخانه نشستم

بر چشم زدم طعنه که این بار نبازی

زان سرخوشی چشمش دل دیوانه شکستم

مرا گویی چرا با خود نیایی
تو بنما خود که تا با خود بیایم

مرا سایه هما چندان نوازد
که گویی سایه او شد من همایم

moh@mad · 28/6/21

BARAN :) گفت:
مرا گویی چرا با خود نیایی
تو بنما خود که تا با خود بیایم

مرا سایه هما چندان نوازد
که گویی سایه او شد من همایم

ما را به خود کردی رها شرمی نکردی از خدا

اکنون بیا در کوی ما آن دل که بردی باز ده

paeez81 · 28/6/21

هر چند مُفلسم نپذیرم عقیق خُرد

کآن عقیق نادرِ ارزانم آرزوست

فاطمه باقری · 14/7/21

در نماز و در رکوع و سجود
سر بجنبد دل نجنبد این چه سود

moh@mad · 14/7/21

فاطمه باقری گفت:
در نماز و در رکوع و سجود
سر بجنبد دل نجنبد این چه سود

در سماع آفتاب این
ذرهها چون صوفیان
کس نداند بر چه قولی
بر چه ضربی بر چه ساز
اندرون هر دلی
خود نغمه و ضربی دگر
پای کوبان آشکار و
مطربان پنهان چو راز

paeez81 · 18/7/21

زمانی قعر دریایی درافتم
دمی دیگر چو خورشیدی برآیم

moh@mad · 21/7/21

paeez81 گفت:
زمانی قعر دریایی درافتم
دمی دیگر چو خورشیدی برآیم

من پیر فنا بدم جوانم کردی
من مرده بدم ز زندگانم کردی
می ترسیدم که گم شوم در ره تو
اکنون نشوم گم که نشانم کردی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی