مشاعره با حرف ن

Delvin22 · 11/4/24

moh@mad گفت:
نمی‌دانم که نی چون من چرا بسیار می‌نالد
دمادم می‌زند یارش ز دست یار می‌نالد

نشسته بر ره بادست و بادش می‌زند هر دم
از آن رو زرد و بیمارست و چون بیمار می‌نالد

ساوجی

نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سِکندری داند

moh@mad · 12/4/24

Delvin22 گفت:
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سِکندری داند

نزنم نمک به زخمی که همیشگی است ، باری
که نه خسته ی نخستین نه خراب آخرینم

تب بـ*ـو*سه ایم از آن لـ*ـب به غنیمت است امشب
که نه آگه ام که فردا چه نشسته در کمینم

Delvin22 · 13/4/24

moh@mad گفت:
نزنم نمک به زخمی که همیشگی است ، باری
که نه خسته ی نخستین نه خراب آخرینم

تب بـ*ـو*سه ایم از آن لـ*ـب به غنیمت است امشب
که نه آگه ام که فردا چه نشسته در کمینم

نقدِ صوفی نه همه صافیِ بی‌غَش باشد
ای بسا خرقه که مُستوجبِ آتش باشد

moh@mad · 14/4/24

Delvin22 گفت:
نقدِ صوفی نه همه صافیِ بی‌غَش باشد
ای بسا خرقه که مُستوجبِ آتش باشد

نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص
کو اجل تا سازدم زین درد بی درمان خلاص

کار دشوار است برمن ، وقت کار است ای اجل
سعی کن باشد که گردانی مرا آسان خلاص

YeGaNeH · 23/4/24

نیست یک ساعت قرار،
این جان بی‌آرام را
یا رب آن آرامِ جانِ بی‌قرارِ من کجاست؟

- هلالی جغتایی

moh@mad · 24/4/24

YeGaNeH گفت:
نیست یک ساعت قرار،
این جان بی‌آرام را
یا رب آن آرامِ جانِ بی‌قرارِ من کجاست؟

- هلالی جغتایی

نغز گفت آن بت ترسا بچه باده فروش
شادی روی کسی خور که صفایی دارد

-FãTéMęH- · 6/5/24

نیازارم ز خود هرگز دلی را که می ترسم در او جای تو باشد

نظیری نیشابوری

moh@mad · 6/5/24

-FãTéMęH- گفت:
نیازارم ز خود هرگز دلی را که می ترسم در او جای تو باشد

نظیری نیشابوری

نمی‌دانم که نی چون من چرا بسیار می‌نالد
دمادم می‌زند یارش، ز دست یار می‌نالد

نشسته بر ره بادست و بادش می‌زند هر دم
از آن رو زرد و بیمارست و چون بیمار می‌نالد

ساوجی

-FãTéMęH- · 6/5/24

moh@mad گفت:
نمی‌دانم که نی چون من چرا بسیار می‌نالد
دمادم می‌زند یارش، ز دست یار می‌نالد

نشسته بر ره بادست و بادش می‌زند هر دم
از آن رو زرد و بیمارست و چون بیمار می‌نالد

ساوجی

ناوکش را جان درویشان هدف
ناخنش را خون مسکینان خضاب

~MobinA~ · 6/5/24

-FãTéMęH- گفت:
ناوکش را جان درویشان هدف
ناخنش را خون مسکینان خضاب

ناله‌ای زندانی‌ام، ایکاش آزادم کنی

من سکوتی بی‌قرارم، کاش فریادم کنی

شهر متروکم، پُراز کینه، پُراز نفرت، ولی

آرزو دارم بیایی عشق آبادم کنی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

معاونت کل سایت رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین