مشاعره با کلمه‌ی درد

Mitra_Mohammadi · 8/9/24

درد یعنی دلبرت لـ*ـب تر کند جان می‌دهی
او ولی باور ندارد آنچنان یک‌دنده است

moh@mad · 25/9/24

Mitra_Mohammadi گفت:
درد یعنی دلبرت لـ*ـب تر کند جان می‌دهی
او ولی باور ندارد آنچنان یک‌دنده است

من از طبیب و پرستار دو عالم ازادم
دوای درد من این درد بی دوای من است

Mitra_Mohammadi · 21/11/24

بگفتم درد من درمان کن ای دوست

بگفتا درد تو درمان ندارد

moh@mad · 21/11/24

Mitra_Mohammadi گفت:
بگفتم درد من درمان کن ای دوست

بگفتا درد تو درمان ندارد

ز درد و داغ محبت سرشته اند مرا
در آفتاب قیامت برشته اند مرا

دل از مشاهده من کباب می گردد
به آب چشم یتیمان سرشته اند مرا

صائب

~ZaHrA~ · 30/11/24

moh@mad گفت:
ز درد و داغ محبت سرشته اند مرا
در آفتاب قیامت برشته اند مرا

دل از مشاهده من کباب می گردد
به آب چشم یتیمان سرشته اند مرا

صائب

ندارد درد من درمان دریغا

بماندم بی سر و سامان دریغا

moh@mad · 5/12/24

~ZaHrA~ گفت:
ندارد درد من درمان دریغا

بماندم بی سر و سامان دریغا

هم به‌درد این درد را درمان کنم
هم به‌صبر این کار را آسان کنم

یا برآرم پای جان زین آب و گل
یا دل و جان وقف دلداران کنم

مولانا

~ZaHrA~ · 6/12/24

moh@mad گفت:
هم به‌درد این درد را درمان کنم
هم به‌صبر این کار را آسان کنم

یا برآرم پای جان زین آب و گل
یا دل و جان وقف دلداران کنم

مولانا

اگر باشد برای درد درمان

دوای درد تو درد است و درد است

moh@mad · چهارشنبه در 16:38

~ZaHrA~ گفت:
اگر باشد برای درد درمان

دوای درد تو درد است و درد است

درد عشقی کشیده‌ام که مپرس
زهر هجری چشیده‌ام که مپرس

گشته‌ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده‌ام که مپرس

~ZaHrA~ · چهارشنبه در 16:39

moh@mad گفت:
درد عشقی کشیده‌ام که مپرس
زهر هجری چشیده‌ام که مپرس

گشته‌ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده‌ام که مپرس

یک همدم باوفا ندیدم جز درد

یک مونس نامزد ندارم جز غم

moh@mad · چهارشنبه در 16:44

~ZaHrA~ گفت:
یک همدم باوفا ندیدم جز درد

یک مونس نامزد ندارم جز غم

اعتبار درد عشق از وصل برهم می‌خورد

زنگ باشد التیام آیینهٔ ناسور را

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی