مشاعره با اشعار حافظ

-FãTéMęH- · 14/7/24

moh@mad گفت:
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش

جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش

شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز
هر که دل بردن او دید و در انکار من است

moh@mad · 17/7/24

-FãTéMęH- گفت:
شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز
هر که دل بردن او دید و در انکار من است

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردهٔ گزند مباد

سلامت همه آفاق در سلامت توست
به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد

-FãTéMęH- · 20/7/24

moh@mad گفت:
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردهٔ گزند مباد

سلامت همه آفاق در سلامت توست
به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد

دیدن روی تو را دیده جان بین باید
وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است

moh@mad · 24/7/24

-FãTéMęH- گفت:
دیدن روی تو را دیده جان بین باید
وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است

تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت

در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا
زلف سنبل به نسیم سحری می‌آشفت

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی