مشاعره با حرف ز

moh@mad · 24/6/24

-FãTéMęH- گفت:
زحافظان جهان کس چوبنده جمع نکرد
لطائف حکمی بانکات قرآنی
حافظ

ﺯﻟﻒ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺑﻨﺪ ﺩﻝ ﻭ ﻏﺎﺭﺕ ﺟﺎﻥ ﮐﺮﺩ
ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺭﺍﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﮔﺮﺩ ﺩﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﮐﺮﺩ

ﮔﻮﻳﯽ ﮐﻪ ﺑﻼ ﺑﺎ ﺳﺮ ﺯﻟﻒ ﺗﻮ ﻗﺮﻳﻦ ﺑﻮﺩ
ﮔﻮﻳﯽ ﮐﻪ ﻗﻀﺎ ﺑﺎ ﻏﻢ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻗﺮﺍﻥ ﮐﺮﺩ
عطار

-FãTéMęH- · 24/6/24

moh@mad گفت:
ﺯﻟﻒ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺑﻨﺪ ﺩﻝ ﻭ ﻏﺎﺭﺕ ﺟﺎﻥ ﮐﺮﺩ
ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺭﺍﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﮔﺮﺩ ﺩﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﮐﺮﺩ

ﮔﻮﻳﯽ ﮐﻪ ﺑﻼ ﺑﺎ ﺳﺮ ﺯﻟﻒ ﺗﻮ ﻗﺮﻳﻦ ﺑﻮﺩ
ﮔﻮﻳﯽ ﮐﻪ ﻗﻀﺎ ﺑﺎ ﻏﻢ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻗﺮﺍﻥ ﮐﺮﺩ
عطار

زبس نیزه و گرز و کوپال و تیغ
تو گفتی هوا ژاله بارد زمیغ

MēLįKąღ · 24/6/24

زهی گرفته تیغ و سنان چه بحر و چه بر
زهی گشو ده به کلک و بنان چه خشک و چه تر

-FãTéMęH- · 24/6/24

MēLįKąღ گفت:
زهی گرفته تیغ و سنان چه بحر و چه بر
زهی گشو ده به کلک و بنان چه خشک و چه تر

زان لحظه که ديده بر رخت وا کردم دل دادم و شعر عشق انشا کردم
حميد مصدق

MēLįKąღ · 24/6/24

-FãTéMęH- گفت:
زان لحظه که ديده بر رخت وا کردم دل دادم و شعر عشق انشا کردم
حميد مصدق

زین آتش نهفته که در سـ*ـینه ی من است
خورشید شعله ای است که در آسمان گرفت

-FãTéMęH- · 24/6/24

MēLįKąღ گفت:
زین آتش نهفته که در سـ*ـینه ی من است
خورشید شعله ای است که در آسمان گرفت

زهی رویت بهار زندگانی

به لعلت زنده، نام بینشانی

moh@mad · 13/7/24

-FãTéMęH- گفت:
زهی رویت بهار زندگانی

به لعلت زنده، نام بینشانی

ز میخانه دگربار این چه بویست
دگربار این چه شور و گفت و گویست
جهان بگرفت ارواح مجرد
زمین و آسمان پرهای و هوی‌ست

-FãTéMęH- · 13/7/24

moh@mad گفت:
ز میخانه دگربار این چه بویست
دگربار این چه شور و گفت و گویست
جهان بگرفت ارواح مجرد
زمین و آسمان پرهای و هوی‌ست

ز دست و پای دل برگیر این زنجیر جور ای زلف
که این دیوانه گر عاقل شود ، دیگر نمی آید

#مهدی_اخوان_ثالت

moh@mad · 14/7/24

-FãTéMęH- گفت:
ز دست و پای دل برگیر این زنجیر جور ای زلف
که این دیوانه گر عاقل شود ، دیگر نمی آید

#مهدی_اخوان_ثالت

ز روی مهر اگر روزی ببینی یک دو شیدا را
بماهم گوشه چشمی که شیدا کرده ای ما را

بهر جا پا نهی آنجا نهم صد بار چشم خود
چه باشد آه اگر یک باره بر چشمم نهی پا را

هلالی

-FãTéMęH- · 14/7/24

moh@mad گفت:
ز روی مهر اگر روزی ببینی یک دو شیدا را
بماهم گوشه چشمی که شیدا کرده ای ما را

بهر جا پا نهی آنجا نهم صد بار چشم خود
چه باشد آه اگر یک باره بر چشمم نهی پا را

هلالی

ز عشق ناتمام ما جمال یار مُستَغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را؟

حافظ

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر نیمه فعال

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر نیمه فعال

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین