مشاعره با حرف غ

-FãTéMęH- · 7/5/24

غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیر تو درین باشد

moh@mad · 7/5/24

مبینا گوهری گفت:
غم و درد دل مو بی حسابه
خدا دونه دل از هجرت کبابه

بنازم دست و بازوی ته صیاد
بکش مرغ دلم بالله ثوابه
باباطاهر

غمش را غیر دل سر منزلی نیست
ولی آن هم نصیب هر دلی نیست

کسی عاشق نمی‌بینم و گر نه
میان جان و جانان حایلی نیست

فروغی بسطامی

-FãTéMęH- · 31/5/24

moh@mad گفت:
غمش را غیر دل سر منزلی نیست
ولی آن هم نصیب هر دلی نیست

کسی عاشق نمی‌بینم و گر نه
میان جان و جانان حایلی نیست

فروغی بسطامی

غیر عشقت راه بین جستیم نیست
جز نشانت همنشین جستیم نیست

moh@mad · 1/6/24

-FãTéMęH- گفت:
غیر عشقت راه بین جستیم نیست
جز نشانت همنشین جستیم نیست

غم بتان مخور ای دل که زار خواهی شد
اگر عزیز جهانی تو خوار خواهی شد
اگر چو من هـ*ـوس زلف یار خواهی کرد
ز عاشقان سیه روزگار خواهی شد

هلالی

-FãTéMęH- · 6/6/24

moh@mad گفت:
غم بتان مخور ای دل که زار خواهی شد
اگر عزیز جهانی تو خوار خواهی شد
اگر چو من هـ*ـوس زلف یار خواهی کرد
ز عاشقان سیه روزگار خواهی شد

هلالی

غنچه، تا آب و هوا دید شکفت
چه خبر داشت که خواهد پژمرد
سـ*ـاقی میکدهٔ دهر، قضاست
همه کس، باده ازین ساغر خورد

moh@mad · 11/6/24

-FãTéMęH- گفت:
غنچه، تا آب و هوا دید شکفت
چه خبر داشت که خواهد پژمرد
سـ*ـاقی میکدهٔ دهر، قضاست
همه کس، باده ازین ساغر خورد

غلام آن نظربازم که خاطر با یکی دارد
نه مملوکی که هر ساعت نظر با مالکی دارد
حدیث بردباری را بپرس از عاشق صادق
که بر دل حسرت بسیار و طاقت اندکی دارد
فروغی بسطامی

-FãTéMęH- · 26/6/24

moh@mad گفت:
غلام آن نظربازم که خاطر با یکی دارد
نه مملوکی که هر ساعت نظر با مالکی دارد
حدیث بردباری را بپرس از عاشق صادق
که بر دل حسرت بسیار و طاقت اندکی دارد
فروغی بسطامی

غریبی بس مرا دلگیر دارد
فلک بر گردنم زنجیر دارد

فلک از گردنم زنجیر بردار
که غربت خاک دامنگیر دارد
باباطاهر

MēLįKąღ · 26/6/24

غمگین تر از هر شب / دو چشمم باز بی خواب است امشب

با تو خواهم گفت / همه ناگفته هایم امشب

که دمی با تو به سر بردن / خودش آرامشی ناب است امشب

-FãTéMęH- · 26/6/24

MēLįKąღ گفت:
غمگین تر از هر شب / دو چشمم باز بی خواب است امشب

با تو خواهم گفت / همه ناگفته هایم امشب

که دمی با تو به سر بردن / خودش آرامشی ناب است امشب

غم زمانه که هیچش کران نمی‌بینم
دواش جز می چون ارغوان نمی‌بینم

نشان اهل خدا عاشقیست با خود دار
که در مشایخ شهر این نشان نمی‌بینم

moh@mad · 26/6/24

-FãTéMęH- گفت:
غم زمانه که هیچش کران نمی‌بینم
دواش جز می چون ارغوان نمی‌بینم

نشان اهل خدا عاشقیست با خود دار
که در مشایخ شهر این نشان نمی‌بینم

غافل مشو، ای دل که نیازم با تست
پوشیده هزارگونه رازم با تست
حرمان شبی دراز و جایی خالی
زانم که حکایت درازم با تست

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر نیمه فعال

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین