مشاعره با حرف پ

-FãTéMęH- · 28/5/24

پس هستی من ز هستی اوست
تا هستم و هست دارمش دوست

moh@mad · 29/5/24

-FãTéMęH- گفت:
پس هستی من ز هستی اوست
تا هستم و هست دارمش دوست

پیش آن چشم سخنگو موج می در جام‌ها
چون زبان خامشان پیچیده سر در کام‌ها

رنگ خوبی را ز چشم او بنای دیگر است
روغن تصویر درد حسن ازین بادام‌ها

-FãTéMęH- · 29/5/24

moh@mad گفت:
پیش آن چشم سخنگو موج می در جام‌ها
چون زبان خامشان پیچیده سر در کام‌ها

رنگ خوبی را ز چشم او بنای دیگر است
روغن تصویر درد حسن ازین بادام‌ها

پاییز شد و فصل زبان ریزی شاعر
لالم که تو را می نگرد چشم سیاهم

moh@mad · 30/5/24

-FãTéMęH- گفت:
پاییز شد و فصل زبان ریزی شاعر
لالم که تو را می نگرد چشم سیاهم

پابند هو س نیستم ای عشق هوایی
این عشق زمینی است که آغاز صعود است

قدر تنی از پیرهنی فاصله داریم
وای از تو چه سخت است همین قدر جدایی

-FãTéMęH- · 31/5/24

moh@mad گفت:
پابند هو س نیستم ای عشق هوایی
این عشق زمینی است که آغاز صعود است

قدر تنی از پیرهنی فاصله داریم
وای از تو چه سخت است همین قدر جدایی

پروانه نمی‌شکیبد از دور
ور قصد کند بسوزدش نور

YeGaNeH · 6/6/24

پیش رویم،
چهره‌ی تلخ زمستان جوانی
پشت سر، آشوب تابستان عشقی ناگهانی!
سـ*ـینه ام ،منزلگه اندوه و درد وبد گمانی
کاش چون پاییز بودم... .

- فروغ‌ فرخزاد

-FãTéMęH- · 6/6/24

YeGaNeH گفت:
پیش رویم،
چهره‌ی تلخ زمستان جوانی
پشت سر، آشوب تابستان عشقی ناگهانی!
سـ*ـینه ام ،منزلگه اندوه و درد وبد گمانی
کاش چون پاییز بودم... .

- فروغ‌ فرخزاد

پری به دیدن دیوانه رام می‌گردد
پریوشا تو‌ ز دیوانه می‌کنی پرهیز
شهریار

moh@mad · 20/6/24

-FãTéMęH- گفت:
پری به دیدن دیوانه رام می‌گردد
پریوشا تو‌ ز دیوانه می‌کنی پرهیز
شهریار

پیوسته ز من کشیده‌ دامن دل توست
فارغ ز من سوخته‌ خرمن دل توست

گر عمر وفا کند من از تو دل خویش
فارغ‌ تر از آن کنم که از من دل توست

ابوسعید ابو الخیر

-FãTéMęH- · 20/6/24

moh@mad گفت:
پیوسته ز من کشیده‌ دامن دل توست
فارغ ز من سوخته‌ خرمن دل توست

گر عمر وفا کند من از تو دل خویش
فارغ‌ تر از آن کنم که از من دل توست

ابوسعید ابو الخیر

پاسبان سرخوش و ملک بیخرد و سگ در خواب
همه شب تا سحر این دولتم ارزانی بود

( امیر خسرو دهلوی )

moh@mad · 24/6/24

-FãTéMęH- گفت:
پاسبان سرخوش و ملک بیخرد و سگ در خواب
همه شب تا سحر این دولتم ارزانی بود

( امیر خسرو دهلوی )

پیش ارباب بصیرت گفتگوی عشق و عقل
هست چون بیداری و خواب گران از هم جدا

گرچه در صحبت قسم‌ها بر سر هم می‌خورند
خون خود را می‌خورند این دوستان از هم جدا

صائب

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

معاونت کل سایت رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین