مشاعره با کلمه

moh@mad · 7/3/23

POURIA گفت:
سلطان منی سلطان منی
و اندر دل و جان ایمان منی

من اگر پشت خودم پنهانم
من اگر خسته ترین انسانم

به وفای همه بی ایمانم
دل گریان، لـ*ـب خندان دارم

به تو و عشق تو ایمان دارم

POURIA · 10/3/23

moh@mad گفت:
من اگر پشت خودم پنهانم
من اگر خسته ترین انسانم

به وفای همه بی ایمانم
دل گریان، لـ*ـب خندان دارم

به تو و عشق تو ایمان دارم

عشق عاشق را ز غیرت نیک دشمن رو کند
چونک رد خلق کردش عشق رو با او کند

moh@mad · 12/3/23

POURIA گفت:
عشق عاشق را ز غیرت نیک دشمن رو کند
چونک رد خلق کردش عشق رو با او کند

عاشق ان نیست که هر دم طلب یار کند
عاشق انست که دل را حرم یار کند

niloofar.H · 11/5/23

یک نقطه بیش فرق میان رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که تو را شیطانی ات کند

خودکار

moh@mad · 15/5/23

niloofar.H گفت:
یک نقطه بیش فرق میان رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که تو را شیطانی ات کند

خودکار

دل چو شورش کند و دست بگیرد خودکار
خام هی هی شود و سر نکند رد خودکار
حرف انسانیت و عشق چو اید به میان
بال در اورد و شاد بپرد خودکار

فریب لطفا

Mystery · 20/5/24

moh@mad گفت:
دل چو شورش کند و دست بگیرد خودکار
خام هی هی شود و سر نکند رد خودکار
حرف انسانیت و عشق چو اید به میان
بال در اورد و شاد بپرد خودکار

فریب لطفا

مخور فریب آنان که میزنند لبخند بر لـ*ـب
لبریزند از غم و آشفتگی اما کج میکنن لـ*ـب

اشک

moh@mad · 21/5/24

Mystery گفت:
مخور فریب آنان که میزنند لبخند بر لـ*ـب
لبریزند از غم و آشفتگی اما کج میکنن لـ*ـب

اشک

ترسم که اشک در غمِ ما پرده‌ در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود، ولیک به خون جگر شود

چشم لطفا

-FãTéMęH- · 26/6/24

moh@mad گفت:
ترسم که اشک در غمِ ما پرده‌ در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود، ولیک به خون جگر شود

چشم لطفا

چشم‌هایت عطری دارند گیج کننده
از همان‌ها که پلک می‌زنی
و یک‌باره جهان
به بوی مردمک‌های خوش رنگت
عطری دلچسب می‌گیرد!

گام

moh@mad · 13/7/24

-FãTéMęH- گفت:
چشم‌هایت عطری دارند گیج کننده
از همان‌ها که پلک می‌زنی
و یک‌باره جهان
به بوی مردمک‌های خوش رنگت
عطری دلچسب می‌گیرد!

گام

گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است

تو رهرو دیرینه‌ی سر منزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است

با "صبو " لطفا

-FãTéMęH- · 14/7/24

moh@mad گفت:
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است

تو رهرو دیرینه‌ی سر منزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است

با "صبو " لطفا

نه من سبوکش این دیر رندسوزم و بس
بسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبوست

سنگ

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

حامی انجمن رمان ۹۸

کاربر ممتاز

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر ممتاز

اخراج شده

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین