مشاعره با حرف غ

Delvin22 · 10/4/24

moh@mad گفت:
غافل از افسانه نتوان کرد اهل عشق را
کز دل روشن، نمک در چشم خواب افکنده اند

موی آتش دیده گردیده است مژگانها تمام
تا زروی آتشین او نقاب افکنده اند

صائب

غمت پشتِ پنجره نشسته است،
با صدای بلند کتاب می‌خوانم،
دو فنجان قہوه سرد می‌شود،
کتاب را می‌بندم‌،
می‌گویی:
ادامه نمی‌دهی؟!
سرم را بلند می‌کنم، نیستی‌‌...!

moh@mad · 11/4/24

Delvin22 گفت:
غمت پشتِ پنجره نشسته است،
با صدای بلند کتاب می‌خوانم،
دو فنجان قہوه سرد می‌شود،
کتاب را می‌بندم‌،
می‌گویی:
ادامه نمی‌دهی؟!
سرم را بلند می‌کنم، نیستی‌‌...!

غافل از افسانه نتوان کرد اهل عشق را
کز دل روشن، نمک در چشم خواب افکنده اند

موی آتش دیده گردیده است مژگانها تمام
تا زروی آتشین او نقاب افکنده اند

صائب

Delvin22 · 11/4/24

moh@mad گفت:
غافل از افسانه نتوان کرد اهل عشق را
کز دل روشن، نمک در چشم خواب افکنده اند

موی آتش دیده گردیده است مژگانها تمام
تا زروی آتشین او نقاب افکنده اند

صائب

غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن
روز و شب عربده با خلق خدا نتوان زد

moh@mad · 12/4/24

Delvin22 گفت:
غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن
روز و شب عربده با خلق خدا نتوان زد

غافل مشو، ای دل، که نیازم با تست
پوشیده هزارگونه رازم با تست
حرمان شبی دراز و جایی خالی
زانم که حکایت درازم با تست

Delvin22 · 12/4/24

moh@mad گفت:
غافل مشو، ای دل، که نیازم با تست
پوشیده هزارگونه رازم با تست
حرمان شبی دراز و جایی خالی
زانم که حکایت درازم با تست

غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست
جز این خیال ندارم خدا گواه من است

در مسجد و میخانه خیالت اگر آید
محراب و کمانچه ز دو ابروی تو سازم

moh@mad · 16/4/24

Delvin22 گفت:
غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست
جز این خیال ندارم خدا گواه من است

در مسجد و میخانه خیالت اگر آید
محراب و کمانچه ز دو ابروی تو سازم

غم عشق تو ای حور پریزاد
ز غم‌های جهانم کرد آزاد

چه غم از خاطرت رفتم و لیکن
غمت ما را نخواهد رفت از یاد

-FãTéMęH- · 6/5/24

غمِ عشقت بیابون پروَرُم کرد
هوای بخت بی بال و پرُم کرد
باباطاهر

moh@mad · 6/5/24

-FãTéMęH- گفت:
غمِ عشقت بیابون پروَرُم کرد
هوای بخت بی بال و پرُم کرد
باباطاهر

غنچه لـ*ـب باز کند عطر تنش دل ببرد
پای مجنون به سرا پرده‌ی لیلا برسد

زندگی ساز موافق بزند اول صبح
عشق در نقطه‌ی آغاز به اعلا برسد

-FãTéMęH- · 6/5/24

moh@mad گفت:
غنچه لـ*ـب باز کند عطر تنش دل ببرد
پای مجنون به سرا پرده‌ی لیلا برسد

زندگی ساز موافق بزند اول صبح
عشق در نقطه‌ی آغاز به اعلا برسد

غمش تا در دلم مَأوا گرفته است
سرم چون زلف او سودا گرفته است

~MobinA~ · 6/5/24

-FãTéMęH- گفت:
غمش تا در دلم مَأوا گرفته است
سرم چون زلف او سودا گرفته است

غم و درد دل مو بی حسابه
خدا دونه دل از هجرت کبابه

بنازم دست و بازوی ته صیاد
بکش مرغ دلم بالله ثوابه
باباطاهر

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین