مشاعره با حرف ز

moh@mad · 17/11/23

-FãTéMęH- گفت:
ز روزگار جواني خبر چه مي پرسي چون برق آمد و چون ابر نوبهار گذشت
صائب تبريزي

زندگی باید کرد گاه با تلخی راه
گاه با یک گل سرخ گاه با یک دل تنگ
گاه باید رویید درمیان باران
گاه باید خندید با غمی بی پایان

-FãTéMęH- · 17/11/23

زمین باران را صدا می زند
من تو را

“سهراب سپهری”

moh@mad · 17/11/23

-FãTéMęH- گفت:
زمین باران را صدا می زند
من تو را

“سهراب سپهری”

زبان حال عاشق گر دعایی دارد این دارد
که یارب مهربان‌گردان دل نامهربانش را

-FãTéMęH- · 17/11/23

زیباترین حرفت را بگو
شکنجه ی پنهان سکوت ات را آشکاره کن
و هراس مدار از آنکه بگویند

“شاملو”

moh@mad · 24/11/23

-FãTéMęH- گفت:
زیباترین حرفت را بگو
شکنجه ی پنهان سکوت ات را آشکاره کن
و هراس مدار از آنکه بگویند

“شاملو”

زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست

-FãTéMęH- · 24/11/23

زشت در آیینه گر خود زشت بیند گو مرنج
گر عمل زیبا کنی زیبا کنی عکس العمل
استاد شهریار

moh@mad · 1/12/23

-FãTéMęH- گفت:
زشت در آیینه گر خود زشت بیند گو مرنج
گر عمل زیبا کنی زیبا کنی عکس العمل
استاد شهریار

ز خاک سر کویت خالی نشوم یک شب
گر بر سر هر سنگی حالی عسسی باشد

ز آنجا که توئی تا من صد ساله ره است الحق
ز اینجا که منم تا تو منزل نفسی باشد

-FãTéMęH- · 14/12/23

ز تمام بودنی ها، تو همین از آن من باش
که به غیر با تو بودن، دلم آرزو ندارد

حسین منزوی

moh@mad · 16/12/23

-FãTéMęH- گفت:
ز تمام بودنی ها، تو همین از آن من باش
که به غیر با تو بودن، دلم آرزو ندارد

حسین منزوی

ز خلق‌گوشه‌گرفتن سلامت است اما
خیال اگر بگذارد به خویش ساخته را

فروتنی‌کن و تخفیف زیرد‌ستان باش
که رنجهاست به‌گردن سر فراخته را

بیدل

YeGaNeH · 17/1/24

‌ز کدام رَه رسیدی
ز کدام دَر گذشتی
که ندیده دیده
ناگَه به درون دل فتادی..؟

- هوشنگ ابتهاج

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی