مشاعره با حرف ن

moh@mad · 21/9/23

Delvin22 گفت:
نور نبود هر درونی را که در وی مهر نیست

آتشی چون برفروزی خانه روشن‌تر شود

مؤمنی کو دل به دست عشق بت‌رویی سپرد

گر به کفر زلفش ایمان آورد کافر شود

نگارا از وصال خود مرا تا کی جدا داری
چو شادم می‌توانی داشت، غمگینم چرا داری

چه دلداری که هر لحظه دلم از غم به جان آری
چه غم خواری که هر ساعت تنم را در بلا داری

Delvin22 · 21/9/23

moh@mad گفت:
نگارا از وصال خود مرا تا کی جدا داری
چو شادم می‌توانی داشت، غمگینم چرا داری

چه دلداری که هر لحظه دلم از غم به جان آری
چه غم خواری که هر ساعت تنم را در بلا داری

نمی ایی چرا ؟ گلها که پژمرد !

چرا این بار اینقدر دیر کردی ؟!

نمی دانی فراموشی گنـ*ـاه است ؟

خیالم را کمی دلگیر کردی

moh@mad · 21/9/23

Delvin22 گفت:
نمی ایی چرا ؟ گلها که پژمرد !

چرا این بار اینقدر دیر کردی ؟!

نمی دانی فراموشی گنـ*ـاه است ؟

خیالم را کمی دلگیر کردی

نبض شعرم کند شد وقتی در آن نامت نبود

گر نباشی شعر من تا انتها غم می شود

Delvin22 · 21/9/23

moh@mad گفت:
بض شعرم کند شد وقتی در آن نامت نبود

گر نباشی شعر من تا انتها غم می شود

نو عروس شب مهتاب تو باشم چه شود

ماه من باشى و مرداب تو باشم چه شود

اى که شاعر شوى و شهد بریزد ز لـ*ـبت

مطلع هر غزل ناب تو باشم چه شود

moh@mad · 21/9/23

Delvin22 گفت:
نو عروس شب مهتاب تو باشم چه شود

ماه من باشى و مرداب تو باشم چه شود

اى که شاعر شوى و شهد بریزد ز لـ*ـبت

مطلع هر غزل ناب تو باشم چه شود

نی بر سر کوی تو دلم یافته جای
نی در حرم وصل نهاده جان پای

سرگشته چنین چند دوم گرد جهان؟
ای راه‌نما، مرا به خود راه‌نمای

Delvin22 · 21/9/23

moh@mad گفت:
نی بر سر کوی تو دلم یافته جای
نی در حرم وصل نهاده جان پای

سرگشته چنین چند دوم گرد جهان؟
ای راه‌نما، مرا به خود راه‌نمای

نشنیدستی تو نام من در عالم

من هیچکسم هیچکسم هیچکسم

moh@mad · 21/9/23

Delvin22 گفت:
نشنیدستی تو نام من در عالم

من هیچکسم هیچکسم هیچکسم

نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود
حال من از اقبال تو فرخنده شود
وز غیر تو هر جا سخن آید به میان
خاطر به هزار غم پراگنده شود

Delvin22 · 21/9/23

moh@mad گفت:
نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود
حال من از اقبال تو فرخنده شود
وز غیر تو هر جا سخن آید به میان
خاطر به هزار غم پراگنده شود

ناز بودی ناز کردی من خریدارت شدم

آمدی با جان و دل سر گرم بازارت شدم

ای همه زیبایی ات در واژه ها جاری شده

شعر بودی شعرگویان محو دیدارت شدم

moh@mad · 21/9/23

Delvin22 گفت:
ناز بودی ناز کردی من خریدارت شدم

آمدی با جان و دل سر گرم بازارت شدم

ای همه زیبایی ات در واژه ها جاری شده

شعر بودی شعرگویان محو دیدارت شدم

نامت در چشمانم چون لاله، سرخ
چون نسترن سپید
و مثل سرو سبز می ایستد
نامت مژگانم را در می گیرد
نامت در جانم گر می گیرد

Delvin22 · 21/9/23

moh@mad گفت:
نامت در چشمانم چون لاله، سرخ
چون نسترن سپید
و مثل سرو سبز می ایستد
نامت مژگانم را در می گیرد
نامت در جانم گر می گیرد

نه غزل نوشته بودم نه ترانه ای سرودم

که به حرمت سکوتم، تو به دیدنم بیائی

نه سراغ من گرفتی نه سخن به نامه گفتی

به همان بهـانه ای که،نشنیده ای ندائــی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین