مشاعره با حرف ن

moh@mad · 21/9/23

Delvin22 گفت:
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی

نقاش رخت اگر نه یزدان بودی
استاد تو در نقش تو حیران بودی

داغ مهرت اگر نه در جان بودی
در عشق تو جان بدادن آسان بودی

Delvin22 · 21/9/23

moh@mad گفت:
نقاش رخت اگر نه یزدان بودی
استاد تو در نقش تو حیران بودی

داغ مهرت اگر نه در جان بودی
در عشق تو جان بدادن آسان بودی

نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سِکندری داند

moh@mad · 21/9/23

Delvin22 گفت:
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سِکندری داند

نه گزیر است مرا از تو نه امکان گریز
چاره صبر است که هم دردی و هم درمانی

بندگان را نبود جز غم آزادی و من
پادشاهی کنم ار بنده خویشم خوانی

Delvin22 · 21/9/23

moh@mad گفت:
نه گزیر است مرا از تو نه امکان گریز
چاره صبر است که هم دردی و هم درمانی

بندگان را نبود جز غم آزادی و من
پادشاهی کنم ار بنده خویشم خوانی

ﻧﺪﺍﻧﻢ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﺴﺘﻪ ﺟﮕﺮ ﭼﻪ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻰ

ﺩﻟﻢ ﺑﻪ ﻏﻤﺰﻩ ﺭﺑﻮﺩﻯ ﺩﮔﺮ ﭼﻪ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻰ

ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺑﺮ ﺩﻝ ﺁﺷﻔﺘﮕﺎﻥ ﺑﺒﺨﺸﺎﻳﻰ

ﺯﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻣﻦ ﺁﺷﻔﺘﻪﺗﺮ ﭼﻪ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻰ

moh@mad · 21/9/23

Delvin22 گفت:
ﻧﺪﺍﻧﻢ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﺴﺘﻪ ﺟﮕﺮ ﭼﻪ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻰ

ﺩﻟﻢ ﺑﻪ ﻏﻤﺰﻩ ﺭﺑﻮﺩﻯ ﺩﮔﺮ ﭼﻪ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻰ

ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺑﺮ ﺩﻝ ﺁﺷﻔﺘﮕﺎﻥ ﺑﺒﺨﺸﺎﻳﻰ

ﺯﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻣﻦ ﺁﺷﻔﺘﻪﺗﺮ ﭼﻪ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻰ

ناله پنداشت که در سینۀ ما جا تنگ است
رفت و برگشت سراسیمه که دنیا تنگ است

آنروز که کار همه می‌ساخت خداوند
ما دیر رسیدیم و، به جائی نرسیدیم

Delvin22 · 21/9/23

moh@mad گفت:
ناله پنداشت که در سینۀ ما جا تنگ است

رفت و برگشت سراسیمه که دنیا تنگ است

نگارا، چون تو زیبا کس ندیده ست

چنان رویی، نگارا، کس ندیده ست

moh@mad · 21/9/23

Delvin22 گفت:
نگارا، چون تو زیبا کس ندیده ست

چنان رویی، نگارا، کس ندیده ست

نیست یک ساعت قرار این جان بی آرام را
یارب آن آرام جان بی قرار من کجاست

سوخت از درد جدایی دل بامید وصال
مرهم داغ دل امیدوار من کجاست

Delvin22 · 21/9/23

moh@mad گفت:
نیست یک ساعت قرار این جان بی آرام را
یارب آن آرام جان بی قرار من کجاست

سوخت از درد جدایی دل بامید وصال
مرهم داغ دل امیدوار من کجاست

نرفت تا تو برفتی خیالت از نظرم
برفت در همه عالم به بی دلی خبرم

moh@mad · 21/9/23

Delvin22 گفت:
نرفت تا تو برفتی خیالت از نظرم
برفت در همه عالم به بی دلی خبرم

نیم بی‌تو دمی بی‌غم کجایی
ندارم بی‌تو دل خرم کجایی

به بویت زنده‌ام هر جا که هستی
به رویت آرزومندم کجایی

Delvin22 · 21/9/23

moh@mad گفت:
نیم بی‌تو دمی بی‌غم کجایی
ندارم بی‌تو دل خرم کجایی

به بویت زنده‌ام هر جا که هستی
به رویت آرزومندم کجایی

نور نبود هر درونی را که در وی مهر نیست

آتشی چون برفروزی خانه روشن‌تر شود

مؤمنی کو دل به دست عشق بت‌رویی سپرد

گر به کفر زلفش ایمان آورد کافر شود

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی