مشاعره با حرف ی

~NIKA~ · 4/7/23

moh@mad گفت:
یا رب از عشق چه سر مستم و بی خویشتنم
دست گیریدم تا دست به رلفش نزنم

یک نفر هست که لـ*ـب وا بکند میمیرم
خنده معجزه آسا بکند میمیرم
در کنارش به خدا حس عجیبی دارم
بـ*ـو*سه موکول به فردا بکند میمیرم...:)

moh@mad · 4/7/23

Sea گفت:
یک نفر هست که لـ*ـب وا بکند میمیرم
خنده معجزه آسا بکند میمیرم
در کنارش به خدا حس عجیبی دارم
بـ*ـو*سه موکول به فردا بکند میمیرم...:)

یار گرفته‌ام بسی چون تو ندیده‌ام کسی
شمع چنین نیامده‌ست از در هیچ مجلسی

عادت بخت من نبود آن که تو یادم آوری
نقد چنین کم اوفتد خاصه به دست مفلسی

YeGaNeH · 22/7/23

یک روز میرسد که در آ*غو*ش گیرمت
هرگز بعید نیست، خدا را چه دیده ای

- قیصر امین پور

moh@mad · 25/7/23

YeGaNeH گفت:
یک روز میرسد که در آ*غو*ش گیرمت
هرگز بعید نیست، خدا را چه دیده ای

- قیصر امین پور

یاران و دوستداران جمعند و جام گردان
مطرب همیشه گویا، سـ*ـاقی مدام گردان

قومی در انتظاریم، این جا دمی گذر کن
وین قوم را به لطفی از لـ*ـب غلام گردان

*NiLOOFaR* · 31/7/23

یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش
بگذار که دل حل بکند مسئله‌ها را...!

محمدعلی بهمنی

moh@mad · 2/8/23

*NiLOOFaR* گفت:
یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش
بگذار که دل حل بکند مسئله‌ها را...!

محمدعلی بهمنی

یاد آمدم که در دل شب ها هزار بار
دست نوازشم به سر و رو کشیده بود

از خود برون شدم به تماشای روی او
کی لـ*ـذت وصال بدین حد رسیده بود

(SINA) · 3/8/23

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه‌ی احزا شود روزی گلستان غم مخور

moh@mad · 4/8/23

(SINA) گفت:
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه‌ی احزا شود روزی گلستان غم مخور

یک چند دل از بخت فریب عجبی خورد
پنداشت ترا با من مسکین نظری هست

~NIKA~ · 28/8/23

moh@mad گفت:
یک چند دل از بخت فریب عجبی خورد
پنداشت ترا با من مسکین نظری هست

یک نفر نیست تورا قسمت من گرداند؟!
کار خیر است اگر این شهر مسلمان دارد...

moh@mad · 30/8/23

~NIKA~ گفت:
یک نفر نیست تورا قسمت من گرداند؟!
کار خیر است اگر این شهر مسلمان دارد...

یا مسلمان باش یا کافر دورنگی تا به کی
یا مقیم کعبه شو یا ساکن بت خانه باش

یا که در ظاهر فروغی ذکر درویشی مکن
یا که در باطن مرید خسرو فرزانه باش

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی