مشاعره با حرف ا

~NIKA~ · 15/8/23

هِ.الف گفت:
آن کس که دهد از ته جان دل را به یار
نیست غیر از جان و دل چیزی نثار
عشق اگر نبود نبودی کار تو
کی نمودی روی جانان یار تو

عاشقان را نیست هرگز هیچ کار
عاشقان را عشق بود این روزگار

♡••
آن‌چنان جای گرفتی تُو
بہ چشم و دلِ من
ڪه بہ خوبانِ دو عالم
نظری نیست مَرا...

moh@mad · 16/8/23

~NIKA~ گفت:
♡••
آن‌چنان جای گرفتی تُو
بہ چشم و دلِ من
ڪه بہ خوبانِ دو عالم
نظری نیست مَرا...

از عشق همين نکته کفايت ما را
وجدان و شرف به عهد نفروخته ایم

ما را نتوان شکست آسان اى دوست
هرجا که دلى شکست ما دوخته ايم

Ava_Nesyan · 16/8/23

آب روشن را می عارفی طهارت کرد
علی الصباح که میخانه را زیارت کرد

~NIKA~ · 16/8/23

Ava_Nesyan گفت:
آب روشن را می عارفی طهارت کرد
علی الصباح که میخانه را زیارت کرد

آفتابا بار دیگر خانه را پر نور کن
وصل خود را قسمت این وصله ی ناجور کن

moh@mad · 16/8/23

~NIKA~ گفت:
آفتابا بار دیگر خانه را پر نور کن
وصل خود را قسمت این وصله ی ناجور کن

ای عشق نگویم که به جای خوشم انداز
یکبار دگر در تف آن آتشم انداز

آتش چه زنی بر دلم از نام جدائی
این حرف مگو با من و در آتشم انداز

~NIKA~ · 16/8/23

moh@mad گفت:
ای عشق نگویم که به جای خوشم انداز
یکبار دگر در تف آن آتشم انداز

آتش چه زنی بر دلم از نام جدائی
این حرف مگو با من و در آتشم انداز

چیرا شعراتون تموم نمیشه؟

آن‌ها که اهل صلح‌اند بردند زندگی را
وین ناکسان بمانند در جنگ زندگانی!

moh@mad · 16/8/23

~NIKA~ گفت:
چیرا شعراتون تموم نمیشه؟

آن‌ها که اهل صلح‌اند بردند زندگی را
وین ناکسان بمانند در جنگ زندگانی!

دفتر شعر همیشه بازه تمومی نداره تاز رو روز بروز هم به وسعت اقیانوس بزرگتر میشه

انچنان داده عشق جوش مرا
که ز سر رفته عقل و هوش مرا

عقل کلی شده فراموشم
بسکه مالیده عشق گوش مرا

~NIKA~ · 16/8/23

moh@mad گفت:
دفتر شعر همیشه بازه تمومی نداره تاز رو روز بروز هم به وسعت اقیانوس بزرگتر میشه

انچنان داده عشق جوش مرا
که ز سر رفته عقل و هوش مرا

عقل کلی شده فراموشم
بسکه مالیده عشق گوش مرا

عاووو چه شاعرانه

گفتم الان میگی همینه که هس میخوای بخوا نوموخوایم بخوا

ای توبه‌ام شکسته از تو کجا گریزم
ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم

moh@mad · 16/8/23

~NIKA~ گفت:
عاووو چه شاعرانه گفتم الان میگی همینه که هس میخوای بخوا نوموخوایم بخوا

ای توبه‌ام شکسته از تو کجا گریزم
ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم

ای که رویت چو گل و زلف تو چون شمشادست
جانم آن لحظه که غمگین تو باشم شادست

نقدهایی که نه نقد غم توست آن خاکست
غیر پیمودن باد هـ*ـوس تو بادست

~NIKA~ · 16/8/23

moh@mad گفت:
ای که رویت چو گل و زلف تو چون شمشادست
جانم آن لحظه که غمگین تو باشم شادست

نقدهایی که نه نقد غم توست آن خاکست
غیر پیمودن باد هـ*ـوس تو بادست

ای زندگی تن و توانم همه تو
جانی و دلی ای دل و جانم همه تو

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر آزمایشی تالار حقوق

کاربر ممتاز

عضو جدید انجمن

مدیر آزمایشی تالار حقوق

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار حقوق

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار حقوق

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار حقوق

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین