مشاعره با حرف ج

moh@mad · 4/8/23

(SINA) گفت:
جان فشان و راه کوب و راد زی و مرد باش
تا شوی باقی چو دامن بر فشانی زین دمن

جمعه زیباست اگر غصه خرابش نکند
فکر هجران کسی نقش بر آبش نکند

~NIKA~ · 10/8/23

moh@mad گفت:
جمعه زیباست اگر غصه خرابش نکند
فکر هجران کسی نقش بر آبش نکند

جمله بی‌قراریت
از طلب قرار توست
طالب بی‌قرار شو
تا که قرار آیدت...

moh@mad · 11/8/23

~NIKA~ گفت:
جمله بی‌قراریت
از طلب قرار توست
طالب بی‌قرار شو
تا که قرار آیدت...

جز صبا کیست کزین خسته برد پیغامی
جز نسیم از بر دلدار که آرد خبری

ای صبا صبح دمی بر سر کویش بگذر
تا معطر شود آفاق ز تو هر سحری

~NIKA~ · 14/8/23

moh@mad گفت:
جز صبا کیست کزین خسته برد پیغامی
جز نسیم از بر دلدار که آرد خبری

ای صبا صبح دمی بر سر کویش بگذر
تا معطر شود آفاق ز تو هر سحری

جانا به خرابات آ تا لذّتِ جان بینی
جان را چه خوشی باشد بی‌صحبتِ جانانه؟

moh@mad · 15/8/23

~NIKA~ گفت:
جانا به خرابات آ تا لذّتِ جان بینی
جان را چه خوشی باشد بی‌صحبتِ جانانه؟

جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را

خواب ار چه خوش آید همه را در عهدش
حقا که به چشم در نیامد ما را

~NIKA~ · 15/8/23

moh@mad گفت:
جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را

خواب ار چه خوش آید همه را در عهدش
حقا که به چشم در نیامد ما را

جان به کف
خنده به لـ*ـب
شعله به دل
شور به سر
جان فدا در رهِ جانانۀ عشقیم هنوز

moh@mad · 15/8/23

~NIKA~ گفت:
جان به کف
خنده به لـ*ـب
شعله به دل
شور به سر
جان فدا در رهِ جانانۀ عشقیم هنوز

جان خواهم از خدا، نه یکی، بلکه صد هزار
تا صد هزار بار بمیرم برای یار

من زارم و تو زار، دلا، یک نفس بیا
تا هر دو در فراق بنالیم زار زار

~Hasti~ · 15/8/23

جانی و از عمق جانم دوست میدارم تو را
میگذرم از مال و جان تا بدست آرم تو را

moh@mad · 16/8/23

هِ.الف گفت:
جانی و از عمق جانم دوست میدارم تو را
میگذرم از مال و جان تا بدست آرم تو را

جان ریخته شد بر تو آمیخته شد با تو
چون بوی تو دارد جان جان را هله بنوازم

هر خون که ز من روید با خاک تو می گوید
با مهر تو همرنگم با عشق تو همبازم

Ava_Nesyan · 16/8/23

جرعه ای بر خاک و اهل دل شنو
که از جمشید و کیخسرو فراوان داستان دارد

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی