مشاعره با حرف ه

moh@mad · 2/8/23

Mahii گفت:
هنوز آغازِ رعنایی‌ست عشق سرکش ما را
فروزان‌تر کند دامان محشر آتش ما را...

هر کسی در حرم عشق تو محرم نشود
هر براهیم به درگاه تو ادهم نشود

بایزیدی و جنیدیش بباید تجرید
ترک و تجرید مشایخ به تو معلم نشود

(SINA) · 2/8/23

هفت دریا بر ما غرقه یک قطره بود
که به کف شعشعه جوهر انسان داریمچه کم ار سر نبود چونک سراسر جانیم
چه غم ار زر نبود چون مدد از کان داریم
مولاناهست دل عاشقان همچو دل مرغ از او
جز سخن عاشقی نکته دیگر مپرس

moh@mad · 2/8/23

(SINA) گفت:
هفت دریا بر ما غرقه یک قطره بود
که به کف شعشعه جوهر انسان داریمچه کم ار سر نبود چونک سراسر جانیم
چه غم ار زر نبود چون مدد از کان داریم
مولاناهست دل عاشقان همچو دل مرغ از او
جز سخن عاشقی نکته دیگر مپرس

همچون نسیمِ صبح
لرزان و بی قرار وزیدم به سوی تو
اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز هم
در سـ*ـینه هیچ نیست بجز آرزوی تو

~NIKA~ · 14/8/23

moh@mad گفت:
همچون نسیمِ صبح
لرزان و بی قرار وزیدم به سوی تو
اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز هم
در سـ*ـینه هیچ نیست بجز آرزوی تو

هر چه به جز خيالِ او
‏قصد حريمِ دل كند
‏دَر نگشايمش به رو
‏از دَرِ دل برانمش

moh@mad · 14/8/23

~NIKA~ گفت:
هر چه به جز خيالِ او
‏قصد حريمِ دل كند
‏دَر نگشايمش به رو
‏از دَرِ دل برانمش

هر چه کویت دور تر دل تنگ تر مشتاق تر
در طریق عشق بازان مشکل اسان کجا

من کجا باران کجا باران کجا و راه بی پایان کجا
آه این دل دل زدن تا منزل جانان کجا

~NIKA~ · 14/8/23

moh@mad گفت:
هر چه کویت دور تر دل تنگ تر مشتاق تر
در طریق عشق بازان مشکل اسان کجا

من کجا باران کجا باران کجا و راه بی پایان کجا
آه این دل دل زدن تا منزل جانان کجا

هرگز دل عشاق به فرمان کسی نیست
کو سرخوش خرابست به فرمان خرابات

moh@mad · 14/8/23

~NIKA~ گفت:
هرگز دل عشاق به فرمان کسی نیست
کو سرخوش خرابست به فرمان خرابات

هرگز دلم ز کوی تو جائی دگر نرفت
یکدم خیال روی توام از نظر نرفت

جان رفت و اشتیاق تو از جان بدر نشد
سر رفت و آرزوی تو از سر بدر نرفت

~NIKA~ · 14/8/23

moh@mad گفت:
هرگز دلم ز کوی تو جائی دگر نرفت
یکدم خیال روی توام از نظر نرفت

جان رفت و اشتیاق تو از جان بدر نشد
سر رفت و آرزوی تو از سر بدر نرفت

هر که آمد در غم آباد جهان چون گردباد
روزگاری خاک خورد آخر به خود پیچید و رفت

moh@mad · 14/8/23

~NIKA~ گفت:
هر که آمد در غم آباد جهان چون گردباد
روزگاری خاک خورد آخر به خود پیچید و رفت

هر دلی یک روز یک جایی هوایی میشود
ناگهان درگیر حسّی ماورایی میشود

بعد یک عمری اسارت در حصار سـ*ـینه، دل
طالب و خواهان پرواز و رهایی میشود

Delvin22 · 12/9/23

moh@mad گفت:
هر دلی یک روز یک جایی هوایی میشود
ناگهان درگیر حسّی ماورایی میشود

بعد یک عمری اسارت در حصار سـ*ـینه، دل
طالب و خواهان پرواز و رهایی میشود

هر سر موي تو را با زندگي پيوندهاست با چنين دلبستگي از خود بريدن مشکل است

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار حقوق

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار حقوق

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار حقوق

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین