مشاعره با حرف ع

moh@mad · 24/7/23

~ĤaŊaŊeĤ~ گفت:
عشق اینجا آتشست و عقل دود
عشق کامد در گریزد عقل زود
عقل در سودای عشق استاد نیست
عشق کار عقل مادر زاد نیست

عشق اگر در جلوه آرد پرتو مقدور را
ازگداز دل دهد روغن چراغ طور را

عشق چون‌گرم طلب سازد سر پرشور را
شعلهٔ افسرده پندارد چراغ طور را

~ĤaŊaŊeĤ~ · 24/7/23

علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را که به ما سوا فکندي همه سايه ي هما را

moh@mad · 24/7/23

~ĤaŊaŊeĤ~ گفت:
علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را که به ما سوا فکندي همه سايه ي هما را

عیب جویانم حکایت پیش جانان گفته‌اند
من خود این پیدا همی‌گویم که پنهان گفته‌اند

~ĤaŊaŊeĤ~ · 24/7/23

عزیزا کاسهٔ چشمم سرایت
میان هردو چشمم جای پایت
از آن ترسم که غافل پا نهی تو
نشیند خار مژگانم بپایت

moh@mad · 24/7/23

~ĤaŊaŊeĤ~ گفت:
عزیزا کاسهٔ چشمم سرایت
میان هردو چشمم جای پایت
از آن ترسم که غافل پا نهی تو
نشیند خار مژگانم بپایت

عارفا لعل لـ*ـبش می می‌دهد هشیار باش
چشم مستش رهزن خواب است هان! بیدار باش

گر به دین عشق او اقرار داری، عشق او
منکر عقل است و دین، از عقل و دین بیزار مباش