مشاعره با حرف ی

moh@mad · 10/6/23

Sh@bnam گفت:
یک شب لبان تشنه من با شوق
در آتش لبان تو می‌سوزد
چشمان من امید نگاهش را
بر گردش نگاه تو می‌دوزد

فروغ فرخزاد

یک غزل بس نیست هجران تو را
کاش صد ها شعر و دیوان داشتم

بعد از آن مثل شقایقهای سرخ
خلوتی در باغ باران داشتم

~FaryadTosi~ · 21/6/23

یاد وصال می کنم، دیده پر آب می شود
شرح فراغ می کنم، سـ*ـینه کباب می شود

moh@mad · 21/6/23

~FaryadTosi~ گفت:
یاد وصال می کنم، دیده پر آب می شود
شرح فراغ می کنم، سـ*ـینه کباب می شود

یا تمنای وصال تو مرا خواهد کشت
یا تماشای جمال تو مرا خواهد کشت

باز در جلوه ناز آمده ای همچو نهال
جلوه ناز نهال تو مرا خواهد کشت

~FaryadTosi~ · 21/6/23

moh@mad گفت:
یا تمنای وصال تو مرا خواهد کشت
یا تماشای جمال تو مرا خواهد کشت

باز در جلوه ناز آمده ای همچو نهال
جلوه ناز نهال تو مرا خواهد کشت

یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند بر رضای یار

moh@mad · 21/6/23

~FaryadTosi~ گفت:
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند بر رضای یار

ياری که داد بر باد آرام و طاقتم را

ای وای اگر نداند قدر محبتم را

SelmA · 27/6/23

یا رب این شمع دل افروز ز کاشانهٔ کیست؟
جانِ ما سوخت، بپرسید که جانانه کیست؟

moh@mad · 27/6/23

SelmA گفت:
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانهٔ کیست؟
جانِ ما سوخت، بپرسید که جانانه کیست؟

یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد
درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد
من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست
درد آن بود که از پا درمان من بیفتد

SelmA · 27/6/23

یاد باد آن که ز ما وقتِ سفر یاد نکرد
به وداعی دلِ غمدیدهٔ ما شاد نکرد

Mahii · 27/6/23

SelmA گفت:
یاد باد آن که ز ما وقتِ سفر یاد نکرد
به وداعی دلِ غمدیدهٔ ما شاد نکرد

یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا

moh@mad · 30/6/23

Mahii گفت:
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا

یا رب از عشق چه سر مستم و بی خویشتنم
دست گیریدم تا دست به رلفش نزنم

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی