مشاعره با حرف س

moh@mad · 9/6/23

Sh@bnam گفت:
سوختی جانم چه می‌سازی مرا
بر سر افتادم چه می‌تازی مرا
در رهت افتاده‌ام بر بوی آنک
بوک بر گیری و بنوازی مرا
عطار

سخن دیگر نگفتی ای سخن پرداز خاموشم
فراموشت نمیکردم چرا کردی فراموشم

سیمین بهبهانی

YeGaNeH · 18/6/23

سـ*ـینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

- حافظ

moh@mad · 19/6/23

YeGaNeH گفت:
سـ*ـینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

- حافظ

سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش
مستانه شد حدیثش پیچیده شد زبانش

گه میفتد از این سو گه میفتد از آن سو
آن کس که سرخوش گردد خود این بود نشانش

مولانا

Sh@bnam · 19/6/23

moh@mad گفت:
سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش
مستانه شد حدیثش پیچیده شد زبانش

گه میفتد از این سو گه میفتد از آن سو
آن کس که سرخوش گردد خود این بود نشانش

مولانا

سر کوه بلند آمد عقابی
نه هیچش ناله ای
نه پیچ و تابی
نشست و سر به سنگی هِشت و جان داد
غروبی بود و غمگین آفتابی
اخوان ثالث

moh@mad · 19/6/23

Sh@bnam گفت:
سر کوه بلند آمد عقابی
نه هیچش ناله ای
نه پیچ و تابی
نشست و سر به سنگی هِشت و جان داد
غروبی بود و غمگین آفتابی
اخوان ثالث

ساقیا امشب صدایت با صدایم ساز نیست
یا که من سرخوش شرابم، یا که سازت ساز نیست

ساقیا امشب مخالف می نوازد تار تو
یا که من سرخوش و خرابم یا که تارت تار نیست

وحشی بافقی

Sh@bnam · 19/6/23

moh@mad گفت:
ساقیا امشب صدایت با صدایم ساز نیست
یا که من سرخوش شرابم، یا که سازت ساز نیست

ساقیا امشب مخالف می نوازد تار تو
یا که من سرخوش و خرابم یا که تارت تار نیست

وحشی بافقی

سـ*ـاقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست؟

حافظ

moh@mad · 19/6/23

Sh@bnam گفت:
سـ*ـاقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست؟

حافظ

ساقیا می ده که جز می عشق را پدرام نیست
وین دلم را طاقت اندیشه ی ایام نیست

عشق در ظاهر حرام است از پی نامحرمان
زآنکه هر بیگانه ای شایسته ی این نام نیست

سنایی

SelmA · 27/6/23

سـ*ـاقی به نور باده برافروز جامِ ما
مطرب بگو که کارِ جهان شد به کامِ ما

moh@mad · 27/6/23

SelmA گفت:
سـ*ـاقی به نور باده برافروز جامِ ما
مطرب بگو که کارِ جهان شد به کامِ ما

ساقیا می ده که جز می عشق را پدرام نیست
وین دلم را طاقت اندیشه ی ایام نیست

عشق در ظاهر حرام است از پی نامحرمان
زآنکه هر بیگانه ای شایسته ی این نام نیست

~NIKA~ · 27/6/23

moh@mad گفت:
ساقیا می ده که جز می عشق را پدرام نیست
وین دلم را طاقت اندیشه ی ایام نیست

عشق در ظاهر حرام است از پی نامحرمان
زآنکه هر بیگانه ای شایسته ی این نام نیست

سـ*ـاقی تو ما را یاد کن
صد خیک را پرباد کن
ارواح را فرهاد کن
در عشق آن شیرین لقا

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

معاونت کل سایت رمان ۹۸

کاربر ممتاز

کاربر فعال انجمن

کاربر ممتاز

کاربر فعال انجمن

کاربر ممتاز

مدیر تالار بیوگرافی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار حقوق

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین