مشاعره با حرف گ

M O B I N A · 17/5/23

گر دل برود من نروم از نظرت

ور جان بدهم، خاک شوم در گذرت

چون گرد شوم بر آستانت آیم

بنشینم و برنخیزم از خاک درت

M O B I N A · 17/5/23

گر

به هم آویزیم

ما دو سرگشته ی تنها چون موج

به پناهی

که تو می جویی خواهیم رسید...

اندر آن لحظه ی جادویی اوج!

M O B I N A · 17/5/23

گفتم که دل اهل جنون را

به چه بستی ؟

دستی

به سر زلف شکن بر شکنش کرد

فروغى بسطامی

M O B I N A · 17/5/23

گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت

گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید

گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد

گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید

حافظ

M O B I N A · 17/5/23

گوییا باور نمی‌دارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند

M O B I N A · 17/5/23

گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم

همچنان چشم گشاد از کرمش می‌دارم

M O B I N A · 17/5/23

گوییا باور نمی‌دارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند

M O B I N A · 17/5/23

گویند بهشت و حور و کوثر باشد

جوی می و شیر و شهد و شکر باشد

پر کن قدح باده و بر دستم نه

نقدی ز هزار نسیه خوشتر باشد

خیام

M O B I N A · 17/5/23

گر مرد رهی میان خون باید رفت
از پای فتاده سرنگون باید رفت

moh@mad · 17/5/23

~MOBÍNA~ گفت:
گفتم که دل اهل جنون را

به چه بستی ؟

دستی

به سر زلف شکن بر شکنش کرد

فروغى بسطامی

گل به لبخند و مرا گريه گرفته است گلو
چون دلم تنگ نباشد كه پر بازم نيست

گاهم از ناي دل خويش نوايي برسان
كه جزاين ناله جانسوز تو دمسازم نيست

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی