مشاعره با حرف چ

moh@mad · 7/3/23

POURIA گفت:
چون عمر به سر رسد چه شیرین و چه تلخ
پیمانه چو پر شود چه بغداد و چه بلخ

چه شود کز سر رحمت به سرم باز آیی
در وصلی بگشایی ز درم باز آیی

از برم صبر و قرار و دل و دانش بردی
نام اینها نبرم گر به برم باز آیی

چون ز هجر تو شوم کشته بیایی دانم
چه تفاوت کند ار زودترم باز آیی

POURIA · 10/3/23

moh@mad گفت:
چه شود کز سر رحمت به سرم باز آیی
در وصلی بگشایی ز درم باز آیی

از برم صبر و قرار و دل و دانش بردی
نام اینها نبرم گر به برم باز آیی

چون ز هجر تو شوم کشته بیایی دانم
چه تفاوت کند ار زودترم باز آیی

چون نالد این مسکین که تا رحم آید آن دلدار را
خون بارد این چشمان که تا بینم من آن گلزار را

moh@mad · 10/3/23

POURIA گفت:
چون نالد این مسکین که تا رحم آید آن دلدار را
خون بارد این چشمان که تا بینم من آن گلزار را

چشمت صنما هزار دلدار کشد
زان غمزه ی زیر جمله را زار کشد

شاهان زمانه خصم بردار کنند
آن نرگس بیدار تو بیدار کشد

POURIA · 10/3/23

moh@mad گفت:
چه شود کز سر رحمت به سرم باز آیی
در وصلی بگشایی ز درم باز آیی

از برم صبر و قرار و دل و دانش بردی
نام اینها نبرم گر به برم باز آیی

چون ز هجر تو شوم کشته بیایی دانم
چه تفاوت کند ار زودترم باز آیی

چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت
که یک دم از تو نظر بر نمی‌توان انداخت

moh@mad · 10/3/23

POURIA گفت:
چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت
که یک دم از تو نظر بر نمی‌توان انداخت

چشم خود بستم که دیگر چشم مستش ننگرم
ناگهان دل داد زد دیوانه من میبینمش

POURIA · 10/3/23

moh@mad گفت:
چشم خود بستم که دیگر چشم مستش ننگرم
ناگهان دل داد زد دیوانه من میبینمش

چو آمد روی مه رویم چه باشد جان که جان باشد
چو دیدی روز روشن را چه جای پاسبان باشد

moh@mad · 10/3/23

POURIA گفت:
چو آمد روی مه رویم چه باشد جان که جان باشد
چو دیدی روز روشن را چه جای پاسبان باشد

چه دهم شرح جمال تو که در معنی حسن
ایتی نیست که در شان رخت نازل نیست

POURIA · 10/3/23

moh@mad گفت:
چه دهم شرح جمال تو که در معنی حسن
ایتی نیست که در شان رخت نازل نیست

چرا به سرکشی از من عنان بگردانی
مکن که بیخودم اندر جهان بگردانی

moh@mad · 12/3/23

POURIA گفت:
چرا به سرکشی از من عنان بگردانی
مکن که بیخودم اندر جهان بگردانی

چشم گریان تو نازم ، حال دیگرگون ببین
گریه ی لیلی کنار بسـ*ـتر مجنون ببین

بر نتابید این دل نازک غم هجران دوست
یارب این صبر کم و آن محنت افزون ببین

Morad · 29/3/23

چندین سر و ساقِ نازنین و کفِ دست

از مِهرِ که پیوست و به کینِ که شکست؟

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

حامی انجمن رمان ۹۸

کاربر ممتاز

حامی انجمن رمان ۹۸

کاربر ممتاز

حامی انجمن رمان ۹۸

کاربر ممتاز

حامی انجمن رمان ۹۸

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین