مشاعره با حرف ن

POURIA · 10/3/23

moh@mad گفت:
ندا رسید به عاشق ز عالم رازش
که عشق هست براق خدای می‌تازش

نه تو گفتی که به جای آرم و گفتم که نیاری
عهد و پیمان و وفاداری و دلبندی و یاری

POURIA · 10/3/23

moh@mad گفت:
نه می‌نهم از دست عشق جام نشاط
نه میزنم به ره از بار هجر گام نشاط

غم تو یافته چندان رواج در عالم
که از زمانه برافتاده است نام نشاط

نفسی وقت بهارم هـ*ـوس صحرا بود
با رفیقی دو که دایم نتوان تنها بود

moh@mad · 12/3/23

POURIA گفت:
نفسی وقت بهارم هـ*ـوس صحرا بود
با رفیقی دو که دایم نتوان تنها بود

نمیدانم چه میخواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته است
در تنگ قفس باز است وافسوس
که بال مرغ آوازم شکسته است

moh@mad · 12/3/23

POURIA گفت:
نه تو گفتی که به جای آرم و گفتم که نیاری
عهد و پیمان و وفاداری و دلبندی و یاری

نیست بی دیدار تو در دل شکیبایی مرا
نیست بیگفتار تو در دل توانایی مرا

در وصالت بودم از صفرا و از سودا تهی
کرد هجران تو صفرایی و سودایی مرا

Morad · 29/3/23

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

moh@mad · 29/3/23

Morad گفت:
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

نیست راهی از دل و دین باختن نزدیکتر
در شرط بندی عشق هر کس را که میل بردن است

Morad · 29/3/23

نارفته به شاهراه وصلت گامی

نایافته از حسن و جمالت کامی

moh@mad · 30/3/23

Morad گفت:
نارفته به شاهراه وصلت گامی

نایافته از حسن و جمالت کامی

نیست بوی آشنا را تاب غربت بیش ازین
از نسیم صبح بوی یار می باید کشید

یا چو مردان گام می باید زدن در راه عشق
یا ز پای رهنوردان خار می باید کشید

niloofar.H · 11/5/23

نی حدیث راه پرخون میکند
قصه های عشق مجنون میکند

niloofar.H · 11/5/23

نه تسلیم و سازش نه تکریم و خواهش
بتازد به نیرنگ تو توسن من
کنون رود خلق است دریای جوشان
همه خوشه ی خشم شد خرمن من

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی