مشاعره با حرف ه

moh@mad · 25/1/23

Moubina گفت:
هرکه در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش میدهند

همدم یار شدن دیده تر می خواهد
پیر میخانه شدن اشک سحر می خواهد
عاشقی کار دل مصلحت اندیشان نیست
قدم اول این راه جگر می خواهد

matieh · 31/1/23

همی‌نالد درون از بی‌قراری
بدان ماند که آن جان نگارست

چو از یاری تو را جان خسته گردد
نمی‌داند که اندر جانش خارست

moh@mad · 2/2/23

matieh گفت:
همی‌نالد درون از بی‌قراری
بدان ماند که آن جان نگارست

چو از یاری تو را جان خسته گردد
نمی‌داند که اندر جانش خارست

هم از سکوت گریزان هم از صدا بیزار
چنین چرا دلتنگم چنین چرا بیزار

زمین از آمدن برف تازه خشنود است
من از شلوغی بسیار رد پا بیزار

moh@mad · 3/2/23

matieh گفت:
هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی
پیداست نگارا که بلند است جَنابت

دور است سر آب از این بادیه، هش دار
تا غول بیابان نفریبد به سرابت

هر کسی سهم خودش را می برد از باغ عشق
سرو رعنا بودم و درک ثمر حقم نبود

شور می خواهد رفاقت با دل تنگ حباب
قطره ای گم بودم و طعم سفر حقم نبود

matieh · 4/2/23

همه سلامت نفس آرزو کند مردم
خلاف من که به جان می‌خرم بلایی را

matieh · 4/2/23

هر کسی را نتوان گفت که صاحب‌نظر است
عشقبازی دگر و نفس‌پرستی دگر است

نه هر آن چشم که بینند سیاه است و سپید
یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصر است

(SINA) · 4/2/23

matieh گفت:
هر کسی را نتوان گفت که صاحب‌نظر است
عشقبازی دگر و نفس‌پرستی دگر است

نه هر آن چشم که بینند سیاه است و سپید
یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصر است

هر چه هستی باش!

اما کاش ...

نه !!

جز اینم آرزویی نیست

هرچه هستی باش !

اما باش !

matieh · 5/2/23

هر راهرو که ره به حریمِ درش نبرد
مسکین بُرید وادی و ره در حرم نداشت

(SINA) · 5/2/23

همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم

همه توحید تو گویم که به توحید سزایی

matieh · 5/2/23

هزار نقش برآید ز کِلکِ صُنع و یکی
به دلپذیری نقشِ نگارِ ما نرسد

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین