مشاعره با اشعار بابا طاهر

moh@mad · 19/1/23

matieh گفت:
ته دوری از برم دل در برم نیست

هوای دیگری اندر سرم نیست

بجان دلبرم کز هر دو عالم

تمنای دگر جز دلبرم نیست

تو خود گفتی که مو ملاح مانم
به آب دیدکان کشتی برانم

همی ترسم که کشتی غرق وابو
درین دریای بی پایان بمانم

matieh · 20/1/23

من آن رندم که گیرم از شهان باج
بپوشم جوشن و بر سر نهم تاج
فرو ناید سر مردان به نامرد
اگر دارم کشند مانند حلاج

moh@mad · 23/1/23

matieh گفت:
من آن رندم که گیرم از شهان باج
بپوشم جوشن و بر سر نهم تاج
فرو ناید سر مردان به نامرد
اگر دارم کشند مانند حلاج

جدا از رویت ای ماه دل افروز
نه روز از شو شناسم نه شو از روز

وصالت گر مرا گردد میسر
همه روزم شود چون عید نوروز

matieh · 23/1/23

ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

moh@mad · 24/1/23

matieh گفت:
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

دلا از دست تنهایی به جانم
ز آه و نالهٔ خود در فغانم

شبان تار از درد جدایی
کند فریاد مغز استخوانم

matieh · 31/1/23

مو آن عودم میان آتشستان
که این نُه آسمان را مجمرستم

شد از نیل غم و ماتم دلم خون
بچهره خوشتر از نیلوفرستم

moh@mad · 2/2/23

matieh گفت:
مو آن عودم میان آتشستان
که این نُه آسمان را مجمرستم

شد از نیل غم و ماتم دلم خون
بچهره خوشتر از نیلوفرستم

مو آن رندم که نامم بی‌ قلندر
نه خان دیرم نه مان دیرم نه لنگر

چو روج آیو بگردم گرد گیتی
چو شو آیو به خشتی وانهم سر

matieh · 4/2/23

رخش تا کرده در دل جلوه از مهر
به خوبی، آفتاب خاورستم
بمیر ای دل که آسایش بیابی
که مو تا جان ندادم وانرستم

(SINA) · 4/2/23

matieh گفت:
رخش تا کرده در دل جلوه از مهر
به خوبی، آفتاب خاورستم
بمیر ای دل که آسایش بیابی
که مو تا جان ندادم وانرستم

خوشا آنانکه الله یارشان بی
بحمد و قل هو الله کارشان بی

خوشا آنانکه دایم در نمازند
بهشت جاودان بازارشان بی

matieh · 4/2/23

یکی برزیگرک نالان درین دشت
بخون دیدگان آلاله می‌کشت
همی کشت و همی گفت ای دریغا
بباید کشت و هشت و رفت ازین دشت

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی