مشاعره با حرف ج

moh@mad · 5/1/23

Morad گفت:
جان کل با جان جزو آسیب کرد

جان ازو دری ستد در جیب کرد

جان خواهم از خدا، نه یکی بلکه صد هزار
تا صد هزار بار بمیرم برای یار
من زارم و تو زار دلا یک نفس بیا
تا هر دو در فراق بنالیم زار زار

Morad · 5/1/23

moh@mad گفت:
جان خواهم از خدا، نه یکی بلکه صد هزار
تا صد هزار بار بمیرم برای یار
من زارم و تو زار دلا یک نفس بیا
تا هر دو در فراق بنالیم زار زار

جهانیان را بسیار امیدهاست بدو

وفا کناد بفضل آن امیدها یزدان

moh@mad · 5/1/23

Morad گفت:
جهانیان را بسیار امیدهاست بدو

وفا کناد بفضل آن امیدها یزدان

جان من جان و دل خویش نثار تو کنم
بود و نابود همه در سر کار تو کنم
تا دگر دور نیفتد ز رخت مردم چشم
خواهمش بر کنم و خال عذار تو کنم

Morad · 5/1/23

moh@mad گفت:
جان من جان و دل خویش نثار تو کنم
بود و نابود همه در سر کار تو کنم
تا دگر دور نیفتد ز رخت مردم چشم
خواهمش بر کنم و خال عذار تو کنم

جمعیتشان در پریشانی خوش ست

قوت، جوع و جامه، عریانی خوش ست

moh@mad · 5/1/23

Morad گفت:
جمعیتشان در پریشانی خوش ست

قوت، جوع و جامه، عریانی خوش ست

جلوه های قد دلجوی ترا بنده شوم
نازکی های گل روی ترا بنده شوم

بنده را با سر هر موی تو مهر دگرست
بر سرت گردم و هر موی ترا بنده شوم

Morad · 5/1/23

moh@mad گفت:
جلوه های قد دلجوی ترا بنده شوم
نازکی های گل روی ترا بنده شوم

بنده را با سر هر موی تو مهر دگرست
بر سرت گردم و هر موی ترا بنده شوم

جانت به سخن پاک شود زانکه خردمند

از راه سخن بر شود از چاه به جوزا

moh@mad · 6/1/23

Morad گفت:
جانت به سخن پاک شود زانکه خردمند

از راه سخن بر شود از چاه به جوزا

جان ریخته شد بر تو امیخته شد با تو
چون بوی تو دارد جان جان را هله بنوازم

Morad · 7/1/23

جان کل با جان جزو آسیب کرد

جان ازو دری ستد در جیب کرد

moh@mad · 9/1/23

Morad گفت:
جان کل با جان جزو آسیب کرد

جان ازو دری ستد در جیب کرد

جمله حیرانند و سرگردان عشق
ای عجب این عشق سرگردان کیست

جمله مهمانند در عالم ولیک
کم کسی داند که او مهمان کیست

matieh · 20/1/23

جانا به زمین خاوران خاری نیست
کش با من و روزگار من کاری نیست
با لطف و نوازش جمال تو مرا
دردادن صد هزار جان عاری نیست

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی