مشاعره با حرف ب

Morad · 2/1/23

به قیاس درنگنجی و به وصف درنیایی

متحیرم در اوصاف جمال و روی و زیبت

Morad · 2/1/23

بر آستان جانان گــر سر تـوان نهادن

گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد

moh@mad · 2/1/23

Morad گفت:
بر آستان جانان گــر سر تـوان نهادن

گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد

ﺑﺮﺧﯿﺰ ﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﺎ ﺷﺮﺍﺑﯽ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ
ﺯﺍﻥ ﭘﯿﺶ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﺗﺎﺑﯽ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ

ﮐﺎﯾﻦ ﭼﺮﺥ ﺳﺘﯿﺰﻩ ﺭﻭﯼ ﻧﺎﮔﻪ ﺭﻭﺯﯼ
ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻧﺪﻫﺪ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺁﺑﯽ ﺑﺨﻮﺭﯾم

Moubina · 2/1/23

با لبی و صد هزاران خنده آمد گل به باغ

از کریمی گوییا در گوشه‌ای بویی شنید

moh@mad · 2/1/23

Moubina گفت:
با لبی و صد هزاران خنده آمد گل به باغ

از کریمی گوییا در گوشه‌ای بویی شنید

بعد عمری مات بودن در زمین فهمیده ام

بردن از تقدیر در قانون این شطرنج نیست

moh@mad · 3/1/23

Morad گفت:
به قیاس درنگنجی و به وصف درنیایی

متحیرم در اوصاف جمال و روی و زیبت

بتی دارم که گِرد گل ز سُنبل سایه‌بان دارد
بهار عارضش خطّی به خون ارغوان دارد

Moubina · 3/1/23

بجز از علی ک ارد پسری ابوالعجایب
ک علم کند ب عالم شهدای کربلارا

moh@mad · 5/1/23

Moubina گفت:
بجز از علی ک ارد پسری ابوالعجایب
ک علم کند ب عالم شهدای کربلارا

برداشت پرده شمعم و پروانه پرگرفت
بازار شوق پردگیان باز درگرفت

شمع طرب شکفت در آ*غو*ش اشک و آه
ابری به هم برآمد و ماهی به برگرفت

Morad · 6/1/23

moh@mad گفت:
برداشت پرده شمعم و پروانه پرگرفت
بازار شوق پردگیان باز درگرفت

شمع طرب شکفت در آ*غو*ش اشک و آه
ابری به هم برآمد و ماهی به برگرفت

بسوز این خرقه تقوا تو حافظ

که گر آتش شوم در وی نگیرم

moh@mad · 6/1/23

Morad گفت:
بسوز این خرقه تقوا تو حافظ

که گر آتش شوم در وی نگیرم

باز کن نغمه جانسوزی از آن ساز امشب
تا کنی عقده اشک از دل من باز امشب
ساز در دست تو سوز دل من می گوید
من هم از دست تو دارم گله چون ساز امشب

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی