مشاعره با حرف م

Moubina · 1/1/23

ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود انچه ما پنداشتیم

paeez81 گفت:
ما را ز خیال تو چه پروای نوشیدنی است؟
خُم گو سر خود گیر، که خُمخانه خراب است

paeez81 · 1/1/23

مرحبا ای پیکِ مشتاقان بده پیغامِ دوست
تا کُنم جان از سرِ رغبت فدای نامِ دوست

Moubina · 1/1/23

مرگ را همسنگ با هجران مدان ای دل که من

بارها سنجیدهام مردن یکی، هجران صد است

paeez81 · 1/1/23

ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حالِ هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست

Morad · 2/1/23

ما بی غمان سرخوش دل از دست داده ایم
همراز عشق و همنفس جام باده ایم
بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند
تا کار خود ز ابروی جانان گشاده ایم

moh@mad · 3/1/23

Morad گفت:
ما بی غمان سرخوش دل از دست داده ایم
همراز عشق و همنفس جام باده ایم
بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند
تا کار خود ز ابروی جانان گشاده ایم

مطربا این پرده زن کان یار ما سرخوش آمدست
وان حیات باصفای باوفا سرخوش آمدست

matieh · 19/1/23

منم که دیده به دیدارِ دوست کردم باز
چه شُکر گویَمَت ای کارسازِ بنده نواز

moh@mad · 19/1/23

matieh گفت:
منم که دیده به دیدارِ دوست کردم باز

چه شُکر گویَمَت ای کارسازِ بنده نواز

ما صلاح خویشتن در بی‌نوایی دیده‌ایم
هر کسی گو مصلحت بینند کار خویش را

همچنان امید می‌دارم که بعد از داغ هجر
مرهمی بر دل نهد امیدوار خویش را

matieh · 20/1/23

مگر کز پدر یاد دارد پسر
بگوید تو را یک به یک در به در

moh@mad · 23/1/23

matieh گفت:
مگر کز پدر یاد دارد پسر
بگوید تو را یک به یک در به در

مشت آبی بر رخ از اشک ندامت می زنم
نیش بیداری به چشم خواب غفلت می زنم

پیش ازان کز خواب سنگین توتیا گردد تنم
خار در چشم شکر خواب فراغت می زنم

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی