مشاعره با حرف ب

Morad · 26/12/22

به قیاس درنگنجی و به وصف درنیایی

متحیرم در اوصاف جمال و روی و زیبت

moh@mad · 26/12/22

Morad گفت:
به قیاس درنگنجی و به وصف درنیایی

متحیرم در اوصاف جمال و روی و زیبت

برو ای باد بدانسو که من دانم و تو
خیمه زن بر سر ان کوی که من دانم و تو
در دم صبح به مرغان سحر خوان برسان
نکهت ان گل خود روی که من دانم و تو

Moubina · 27/12/22

بــــه یکی جـــان نتوان کرد دعا

کز لـ*ـب لعل تو یک بـ*ـو*س به چند

moh@mad · 28/12/22

Moubina گفت:
بــــه یکی جـــان نتوان کرد دعا

کز لـ*ـب لعل تو یک بـ*ـو*س به چند

باد آمد و گل بر سر میخواران ریخت
یار آمد و می در قدح یاران ریخت

از سنبل تر رونق عطاران برد
وز نرگس سرخوش خون هشیاران ریخت

Morad · 29/12/22

بر مـــا گذشت نیک و بــــد، امـــا تـــو روزگار

فکری به حال خویش کن، این روزگار نیست

moh@mad · 30/12/22

Morad گفت:
بر مـــا گذشت نیک و بــــد، امـــا تـــو روزگار

فکری به حال خویش کن، این روزگار نیست

برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند کسی را به کسی نیست

آزادی و پرواز ازآن خاک به این خاک
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

Morad · 1/1/23

moh@mad گفت:
برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند کسی را به کسی نیست

آزادی و پرواز ازآن خاک به این خاک
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

به قیاس درنگنجی و به وصف درنیایی

متحیرم در اوصاف جمال و روی و زیبت

moh@mad · 1/1/23

Morad گفت:
به قیاس درنگنجی و به وصف درنیایی

متحیرم در اوصاف جمال و روی و زیبت

برخیز و مخور غم جهان گذران
بنشین و دمی به شادمانی گذران

در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت بتو خود نیامدی از دگران

Morad · 1/1/23

moh@mad گفت:
برخیز و مخور غم جهان گذران
بنشین و دمی به شادمانی گذران

در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت بتو خود نیامدی از دگران

باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز
قصۀ غصه که در دولت یار آخر شد

moh@mad · 1/1/23

Morad گفت:
باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز
قصۀ غصه که در دولت یار آخر شد

بی زبانی پرده داری می کند راز مرا
می دهد خاموشی من سرمه غماز مرا

گر برون آید، به خون خود گواهی می دهد
ناله تا در دل نگردد خون، هم آواز مرا

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی