مشاعره با حرف ل

~ĤaŊaŊeĤ~ · 20/2/22

لاله چو پریر آتش شور انگیخت

دی نرگس آب شرم از دیده بریخت

لطفی کن و در خلوت محزون من ای دوست

آرام و قرار دلِ دیوانه ی من باش

moh@mad · 21/2/22

حنانه سادات هاشمی گفت:
لاله چو پریر آتش شور انگیخت

دی نرگس آب شرم از دیده بریخت

لطفی کن و در خلوت محزون من ای دوست

آرام و قرار دلِ دیوانه ی من باش

لـ*ـب حرف شفا گفت دل سوخته تب کرد
این حرف دل آشوب مرا دشمن لـ*ـب کرد

بلهانه به آفات قدر ساخته بودم
این عقل فضول آمد و تحقیق سبب کرد

~ĤaŊaŊeĤ~ · 26/3/22

لرزید بس که دل به تن ناتوان ما

خالی ز مغز شد قلم استخوان ما

moh@mad · 29/3/22

حنانه سادات هاشمی گفت:
لرزید بس که دل به تن ناتوان ما

خالی ز مغز شد قلم استخوان ما

لبریز دعایم از سحر گاه تا انکه براید افتابت
ای کاش ببارد از نگاهت باران زلال استجابت

Mahii · 23/4/22

moh@mad گفت:
لبریز دعایم از سحر گاه تا انکه براید افتابت
ای کاش ببارد از نگاهت باران زلال استجابت

لاله ساغر گیر و نرگس سرخوش و بر ما نام فسق
داوری دارم بسی یارب که را داور کنم

moh@mad · 29/4/22

Mahii گفت:
لاله ساغر گیر و نرگس سرخوش و بر ما نام فسق
داوری دارم بسی یارب که را داور کنم

لحظه های ناب دارم با تو و شیدا دلت
عاشقی ها کرده قلب بیقرارم با دلت
جان نا قابل فدایت میکنم در راه عشق
یک نفس باید بمیرم در رسیدن تا دلت

Mahii · 29/4/22

moh@mad گفت:
لحظه های ناب دارم با تو و شیدا دلت
عاشقی ها کرده قلب بیقرارم با دلت
جان نا قابل فدایت میکنم در راه عشق
یک نفس باید بمیرم در رسیدن تا دلت

لعل شاهد نشنیدیم بدین شیرینی
زلف معشـ*ـوقه ندیدیم بدین زیبایی

SelmA · 5/5/22

لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته‌ی سر بسته چه دانی خموش

moh@mad · 11/5/22

Ghoolagh گفت:
لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته‌ی سر بسته چه دانی خموش

لطفی که مرا شبانه اندوخته‌ای
امروز چو زلف خود پس انداخته‌ای

چشم توز می سرخوش و من از چشم تو سرخوش
زان سرخوش بدین سرخوش نپرداخته‌ای

~ĤaŊaŊeĤ~ · 11/5/22

لـ*ـب های جویبار لبریز
موج زمزمه در بسـ*ـتر سپید
در هم دوید سایه و روشن
لغزان میان خرمن دوده
شتاب می فروزد در آذر سپید

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی