مشاعره با کلمه‌ی درد

Mahii · 16/1/22

moh@mad گفت:
ناله را درد از دل افگار می آرد برون
زخم ناخن نغمه را از تار می آرد برون

تنگدستی نفس را در حلقه فرمان کشد
کجروی را راه تنگ از مار می آرد برون

عشق یعنی مشکلی آسان کنی
دردی از در مانده ای درمان کنی

در میان این همه غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر

moh@mad · 16/1/22

Mahii گفت:
عشق یعنی مشکلی آسان کنی
دردی از در مانده ای درمان کنی

در میان این همه غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر

می ده ای سـ*ـاقی که می به درد عشق آمیز را
زنده کن در می پرستی سنت پرویز را

مایه ده از بوی باده باد عنبربیز را
در کف ما رادی آموز ابر گوهر بیز را

Mahii · 16/1/22

moh@mad گفت:
می ده ای سـ*ـاقی که می به درد عشق آمیز را
زنده کن در می پرستی سنت پرویز را

مایه ده از بوی باده باد عنبربیز را
در کف ما رادی آموز ابر گوهر بیز را

ز عشق و عاشقی آگه نبودم

غم و درد ترا مبهم خریدم

نبودم واقف از آیینهء دل

که از جمشید جام جم خریدم

برای زخم ناسور دل خویش

ز مژگان کسی مرهم خریدم

محبت عشقری راحت ندارد

ز مجبوری متاع غم خریدم

moh@mad · 17/1/22

Mahii گفت:
ز عشق و عاشقی آگه نبودم

غم و درد ترا مبهم خریدم

نبودم واقف از آیینهء دل

که از جمشید جام جم خریدم

برای زخم ناسور دل خویش

ز مژگان کسی مرهم خریدم

محبت عشقری راحت ندارد

ز مجبوری متاع غم خریدم

درد نایافت ز بی دردی اقبال من است
ور نه مقصود من افتاده به دنبال من است

با قضا سـ*ـینه ی من صاف نگردد هرگز
شکوه ی من همه از جانب اهمال من است

Mahsa_Sh · 17/1/22

moh@mad گفت:
درد نایافت ز بی دردی اقبال من است
ور نه مقصود من افتاده به دنبال من است

با قضا سـ*ـینه ی من صاف نگردد هرگز
شکوه ی من همه از جانب اهمال من است

صف پیشینه صافها خوردند
درد دردی به من رها کردند
درد دل را به درد بنشانم
درد بهتر که درد برجانم

moh@mad · 18/1/22

Mahsa_Sh گفت:
صف پیشینه صافها خوردند
درد دردی به من رها کردند
درد دل را به درد بنشانم
درد بهتر که درد برجانم

در محبت درد اگر پیچد دوا بسیار هست
ریش اگر ناسور شد الماس در بازار هست

گر ز لطفم نا امید، امیدوارم در عتاب
گر ندارم سبحه بر کف، بر میان زنار هست

Sh@bnam · 18/1/22

moh@mad گفت:
در محبت درد اگر پیچد دوا بسیار هست
ریش اگر ناسور شد الماس در بازار هست

گر ز لطفم نا امید، امیدوارم در عتاب
گر ندارم سبحه بر کف، بر میان زنار هست

درد عاشقی را دوايی بهتر از معشوق نيست
شربت بيماری فرهاد را شيرين كنيد

moh@mad · 27/1/22

Sh@bnam گفت:
درد عاشقی را دوايی بهتر از معشوق نيست
شربت بيماری فرهاد را شيرين كنيد

یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست
خوی گرمش در دلم بگذشت و از دل دود خاست

چون نفس امشب فرو بردم جدا از صبح وصل
کز سر بالین من آن سست پیمان زود خاست

Aqua · 28/1/22

صف پیشینه صافها خوردند
درد دردی به من رها کردند
درد دل را به درد بنشانم
درد بهتر که درد برجانم

moh@mad · 28/1/22

Aqua گفت:
صف پیشینه صافها خوردند
درد دردی به من رها کردند
درد دل را به درد بنشانم
درد بهتر که درد برجانم

درد دلم را طبیب چاره ندانست
مرهم این ریش پاره پاره ندانست

راز دلم را به صبر، گفت: بپوشان
حال دل غرقه از کناره ندانست

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

همراه رمان ۹۸

کاربر ممتاز

کاربر فعال انجمن

کاربر ممتاز

عضو تازه وارد انجمن

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین