مشاعره با حروف انتخابی

~ĤaŊaŊeĤ~ · 11/1/22

moh@mad گفت:
با بی‌خبران اگر نشستی بردی
با هشیاران اگر نشستی مردی

رو صومعه ساز همچو زر در کوره
از کوره اگر برون شدی افسردی

آ لطفا

آب را گل نکنیم
در فرو دست انگار کفتری میخورد آب.

moh@mad · 11/1/22

حنانه سادات هاشمی گفت:
آب را گل نکنیم
در فرو دست انگار کفتری میخورد آب.

با ب میگم

بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد
بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد

غبار خط بپوشانید خورشید رخش یا رب
بقای جاودانش ده که حسن جاودان دارد

ن لطفا

Mahii · 11/1/22

moh@mad گفت:
با ب میگم

بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد
بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد

غبار خط بپوشانید خورشید رخش یا رب
بقای جاودانش ده که حسن جاودان دارد

ن لطفا

نه هرکه چهره برافروخت دلبری داند

نه هر که آینه سازد سکندری داند

نه هرکه طرف کله کج نهادوتند نشست

کلاهدار ی و آیین سروری داند

با ش لطفا

moh@mad · 11/1/22

Mahii گفت:
نه هرکه چهره برافروخت دلبری داند

نه هر که آینه سازد سکندری داند

نه هرکه طرف کله کج نهادوتند نشست

کلاهدار ی و آیین سروری داند

با ب لطفا

بر کم وبیش محبت بیقراری شاهدست

هر قدر افزون محبت، بیقراری بیشتر

ز لطفا

Mahii · 11/1/22

moh@mad گفت:
بر کم وبیش محبت بیقراری شاهدست

هر قدر افزون محبت، بیقراری بیشتر

ز لطفا

ز بیم غارت عشقش دل پرخون رها کردم

ولی می‌ریخت خون و ره بدان هنجار می‌آورد

به قول مطرب و سـ*ـاقی برون رفتم گه و بی‌گه

کز آن راه گران قاصد خبر دشوار می‌آورد

moh@mad · 11/1/22

Mahii گفت:
ز بیم غارت عشقش دل پرخون رها کردم

ولی می‌ریخت خون و ره بدان هنجار می‌آورد

به قول مطرب و سـ*ـاقی برون رفتم گه و بی‌گه

کز آن راه گران قاصد خبر دشوار می‌آورد

حرف انتخاب نکردید
با ق میگم

قصهٔ درد دل و غصهٔ شبهای دراز
صورتی نیست که جائی بتوان گفتن باز

محرمی نیست که با او به کنار آرم روز
مونسی نیست که با وی به میان آرم راز

ن لطفا

:)NAHAL · 11/1/22

moh@mad گفت:
حرف انتخاب نکردید
با ق میگم

قصهٔ درد دل و غصهٔ شبهای دراز
صورتی نیست که جائی بتوان گفتن باز

محرمی نیست که با او به کنار آرم روز
مونسی نیست که با وی به میان آرم راز

ن لطفا

نوشیروان و هرمز و دارا را
این جویبار خرد که می‌بینی
از جای کنده صخرهٔ صما را
آرامشی ببخش توانی گر

ه لطفا

Mahii · 11/1/22

:)NAHAL گفت:
نوشیروان و هرمز و دارا را
این جویبار خرد که می‌بینی
از جای کنده صخرهٔ صما را
آرامشی ببخش توانی گر

ه لطفا

هیچ کس در نزد خود چیزی نشد

هیچ آهن خنجر تیزی نشد

هیچ قناد نشد استاد کار

تا که شاگرد شکر ریزی نشد

با میم لطفا

~ĤaŊaŊeĤ~ · 12/1/22

مرغ عشقی در قفس جان میداد.
آخر آن تنهایش، دادش به باد...

با «ج» لطفا

Mahii · 14/1/22

حنانه سادات هاشمی گفت:
مرغ عشقی در قفس جان میداد.
آخر آن تنهایش، دادش به باد...

با «ج» لطفا

جز دل که گیرد جان من جز من که گیرد جان دل
گر دل بمیرد وای من گر من بمیرم وای دل

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

دستیار تالار کتاب گویا

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

عضو تازه وارد انجمن

کاربر نیمه فعال

دستیار تالار کتاب گویا

کاربر نیمه فعال

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین