مشاعره با حرف ل

~ĤaŊaŊeĤ~ · 28/12/21

لنگ لنگان قدمی بر میداشت
هر قدم دانه شکری میکاشت.

moh@mad · 30/12/21

حنانه سادات هاشمی گفت:
لنگ لنگان قدمی بر میداشت
هر قدم دانه شکری میکاشت.

لطفی نماند کان صنم خوش لقا نکرد
ما را چه جرم اگر کرمش با شما نکرد

تشنیع می‌زنی که جفا کرد آن نگار
خوبی که دید در دو جهان کو جفا نکرد

عشقش شکر بس است اگر او شکر نداد
حسنش همه وفاست اگر او وفا نکرد

Amir mohammad · 31/12/21

لعل سیراب به خون تشنه لـ*ـب یار من است

وز پی دیدن او دادن جان کار من است

------

شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز

هر که دل بردن او دید و در انکار من است

moh@mad · 1/1/22

Amir mohammad گفت:
لعل سیراب به خون تشنه لـ*ـب یار من است

وز پی دیدن او دادن جان کار من است

------

شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز

هر که دل بردن او دید و در انکار من است

لـ*ـب فرو بسته ام از ناله و فریاد، ولی
دل ماتمزده، در سـ*ـینه من نوحه گر است

Sh@bnam · 1/1/22

moh@mad گفت:
لـ*ـب فرو بسته ام از ناله و فریاد، ولی
دل ماتمزده، در سـ*ـینه من نوحه گر است

لـ*ـب شیرین تو هر دم شکر انگیزترست
زلف دلبند تو هر لحظه دلاویزترست

moh@mad · 1/1/22

Sh@bnam گفت:
لـ*ـب شیرین تو هر دم شکر انگیزترست
زلف دلبند تو هر لحظه دلاویزترست

لـ*ـب چو بگشود ز تنگ شکرم یاد آمد
چون سخن گفت ز درج گهرم یاد آمد

بجز از نرگس پرخواب و رخ چون خور او
تو مپندار که از خواب و خورم یاد آمد

Sh@bnam · 1/1/22

moh@mad گفت:
لـ*ـب چو بگشود ز تنگ شکرم یاد آمد
چون سخن گفت ز درج گهرم یاد آمد

بجز از نرگس پرخواب و رخ چون خور او
تو مپندار که از خواب و خورم یاد آمد

لـ*ـذت اندر ترک لـ*ـذت بود، ای آزادگان
ما گدایان ترک این لـ*ـذت نمی‌دانسته‌ایم

moh@mad · 1/1/22

Sh@bnam گفت:
لـ*ـذت اندر ترک لـ*ـذت بود، ای آزادگان
ما گدایان ترک این لـ*ـذت نمی‌دانسته‌ایم

لاله دیدم روی زیبا توام آمد بیاد
شعله دیدم سرکشی های توام آمد بیاد

سوسن و گل آسمانی مجلسی آراستند
روی و موی مجلس آرای توام آمد بیاد

Sh@bnam · 1/1/22

moh@mad گفت:
لاله دیدم روی زیبا توام آمد بیاد
شعله دیدم سرکشی های توام آمد بیاد

سوسن و گل آسمانی مجلسی آراستند
روی و موی مجلس آرای توام آمد بیاد

لـ*ـب فرو بسته ام از ناله و فریاد، ولی
دل ماتمزده، در سـ*ـینه من نوحه گر است

moh@mad · 1/1/22

Sh@bnam گفت:
لـ*ـب فرو بسته ام از ناله و فریاد، ولی
دل ماتمزده، در سـ*ـینه من نوحه گر است

لـ*ـب بستم و صد نکته خموشت گفتم
در گوش دل عشوه فروشت گفتم

در سر دارم آنچه به گوشت گفتم
فردا بنمایم آنچه دوشت گفتم

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

دستیار تالار کتاب گویا

کاربر ممتاز

عضو تازه وارد انجمن

کاربر ممتاز

کاربر فعال انجمن

کاربر ممتاز

کاربر فعال انجمن

کاربر ممتاز

کاربر فعال انجمن

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین