مشاعره با حرف ا

نازپری احمدی · 3/9/21

آفرین جان آفرین پاک را

آن که جان بخشیدو ایمان خاک را

ای خدای بی‌نهایت، جزتو کیست؟

چون تویی بی‌حدو غایب، جزتو کیست؟

moh@mad · 12/9/21

نازپری احمدی گفت:
آفرین جان آفرین پاک را

آن که جان بخشیدو ایمان خاک را

ای خدای بی‌نهایت، جزتو کیست؟

چون تویی بی‌حدو غایب، جزتو کیست؟

آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیاندیشم
که همین دوست داشتن زیباست

فروغ

آن دل که تواش دیده بدی، خون شد و رفت
و ز دیدهٔ خون گرفته، بیرون شد و رفت
روزی، به هوای عشق، سیری میکرد
لیلی صفتی بدید و بیرون شد و رفت

شیخ بهایی

آنکه بی یار کند یار شود یار تویی
آنکه دل داده شود دل ببرد باز تویی

مولانا

paeez81 · 1/10/21

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را :aiwan_light_heart:

به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

«حافظ»
{چه دعواییم بود سر ان ترک شیرازی}

Reyhan.t · 1/10/21

ای عمر! چیستی که به هر حال عاقبت
جز حسرت گذشته در آینده ی تو نیست

~ĤaŊaŊeĤ~ · 2/10/21

paeez81 گفت:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

«حافظ»
{چه دعواییم بود سر ان ترک شیرازی}

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم تمام روح اجزا را

moh@mad · 7/10/21

امشب ز نوشیدنی شوق او مستم باز
سـ*ـاقی ندهی پیاله در دستم باز

شهریار

ای دل اگرت طاقت غم نیست برو
آوارهٔ عشق چون تو کم نیست برو

مولانا

ای بوده مرا ز جسم و جان هیچ به دست
نابوده زبود این و آن هیچ به دست

اوحدی

N*M*M · 7/10/21

ای‌عاشقان ای‌عاشقان پیمانه را گم کرده‌ام
در کنج ویران مانده‌ام، خمخانه را گم کرده‌ام
مولانا

ابر می‌بارد و من می‌شوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا
ابر، باران و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریه کنان ابر جدا یار جدا
امیر خسرو دهلوی

ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما
ای در شکسته جام ما ای بردریده دام ما
مولانا

Parmida_viola · 7/10/21

آسمانی باز میخواهد دلم
لحظه ای پرواز می‌خواهد دلم!
***
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا،
بی وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟
***
آتش معرکه بالاست مبادا که تو را
این جماعت همه گرگند مبادا که تو را...

moh@mad · 4/11/21

Parmida_viola گفت:
آسمانی باز میخواهد دلم
لحظه ای پرواز می‌خواهد دلم!
***
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا،
بی وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟
***
آتش معرکه بالاست مبادا که تو را
این جماعت همه گرگند مبادا که تو را...

اگر چه رند و خراب و گدای خانه به دوشم
گدائی در عشقت به سلطنت نفروشم

شهریار

اندر دل هر کس که از این عشق اثر نیست
توابر در او کش که به جزخصمِ قمر نیست

مولانا

اگر عاصی، اگر مجرم، اگر بی دین، اگر مستم
به محشر کی گذارد دامن عفوت تهیدستم

واعظ قزوینی

~ĤaŊaŊeĤ~ · 5/11/21

امشب از غصه خونم
چه بارونی میباره
زمین کوه غمش رو
رو شونه هام میزاره

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

اخراج شده

کاربر ممتاز

کاربر نیمه حرفه‌ای

عضو تازه وارد انجمن

دستیار تالار کتاب گویا

کاربر ممتاز

همراه رمان ۹۸

مدیر آزمایشی تالار خانواده و زندگی

کاربر ممتاز

دستیار تالار کتاب گویا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین