مشاعره با اشعار حسین منزوی

moh@mad · 27/7/21

paeez81 گفت:
من رود نیاسودنــم و بودن و تا وصــل

آسودگی ام نیست كه معنای من اینست

ترنمی است در آوازهای پایانی
که وقت زمزمه از سر برون کند هوشت
چو میرسیم به آن لحظه های پایانی
جهان و هر چه در آن می شود فراموشت

paeez81 · 31/7/21

تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست

نمی‌کنم اگر ای دوست، سهل و زود، رهایت

گره به کار من افتاده است از غم غربت

کجاست چابکی دست‌های عقده‌گشایت؟

Sh@bnam · 31/7/21

paeez81 گفت:
تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست

نمی‌کنم اگر ای دوست، سهل و زود، رهایت

گره به کار من افتاده است از غم غربت

کجاست چابکی دست‌های عقده‌گشایت؟

تو مثل خنده‌ی گل، مثل خواب پروانه
تو مثل آنچه که ناگفتنی است، زیبایی
چگونه سیر شود چشمم از تماشایت؟
که جاودانه‌ترین لحظه‌ی تماشایی.

paeez81 · 31/7/21

یا بی رنگی را می‌بینند

در طیف عارفانه پاییز؟

Alone.wolf · 31/7/21

paeez81 گفت:
یا بی رنگی را می‌بینند

در طیف عارفانه پاییز؟

زین آتش سرکشی که در من به خرمن گرفته است
ترسم نیایی و آید خـاکستر من به سویت
آه از حریقی که بی تو در سـ*ـینه دامن گرفته است
از کُشتنم دیگر انگار ،پروا نمی داری ای یار

moh@mad · 1/8/21

Alone.wolf گفت:
زین آتش سرکشی که در من به خرمن گرفته است
ترسم نیایی و آید خـاکستر من به سویت
آه از حریقی که بی تو در سـ*ـینه دامن گرفته است
از کُشتنم دیگر انگار ،پروا نمی داری ای یار

روزی بیامیزیم اگر بـــا یکدگر دیوانـــــه جان
تا چاربند عقل را ویران کنی اینگونــه شـو
دیوانه خود دیوانه دل دیوانه سر دیوانه جان
ای حاصل ضرب جنون در جان جان جان من

Alone.wolf · 1/8/21

moh@mad گفت:
روزی بیامیزیم اگر بـــا یکدگر دیوانـــــه جان
تا چاربند عقل را ویران کنی اینگونــه شـو
دیوانه خود دیوانه دل دیوانه سر دیوانه جان
ای حاصل ضرب جنون در جان جان جان من

نازنینم رنجش از دیوانگی هایم خطاست
عشق را همواره با دیوانگی پیوند هاست
شاید اینها امتحان ماست با دستور عشق
ورنه هرگز رنجش معشوق را عاشق نخواست

moh@mad · 4/8/21

Alone.wolf گفت:
نازنینم رنجش از دیوانگی هایم خطاست
عشق را همواره با دیوانگی پیوند هاست
شاید اینها امتحان ماست با دستور عشق
ورنه هرگز رنجش معشوق را عاشق نخواست

تو مثل شب در کوهستان اصیل و گیرایی
تو مثل کوهستان در شب والایی
و عطر تو اکنون تمام شب را آکنده است
و نام تو اکنون طنین تمام صداهاست

Alone.wolf · 4/8/21

moh@mad گفت:
تو مثل شب در کوهستان اصیل و گیرایی
تو مثل کوهستان در شب والایی
و عطر تو اکنون تمام شب را آکنده است
و نام تو اکنون طنین تمام صداهاست

تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد
شک از تــو وام کـردم و در بــاورم زدم
از شادی ام مپرس که من نیز در ازل
همراه خواجه قرعه ی قسمت به غم زدم

moh@mad · 6/8/21

Alone.wolf گفت:
تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد
شک از تــو وام کـردم و در بــاورم زدم
از شادی ام مپرس که من نیز در ازل
همراه خواجه قرعه ی قسمت به غم زدم

من در تو به شوق و تو در آفاق به حیرت
نایاب ترین فصل تماشــای من اینست

دیوانه بـــه سودای پـــری از تو كبوتر
از قاف فرود آمده عنقای من اینست

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر فعال انجمن

کاربر نیمه حرفه‌ای

حامی انجمن رمان ۹۸

کاربر ممتاز

حامی انجمن رمان ۹۸

کاربر ممتاز

حامی انجمن رمان ۹۸

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین