مشاعره با کلمه

کوثر پورخضر · 17/4/21

عشق
عشق تو درآمد ز دلم صبر به در شد
احوال دلم باز دگر باره دگرشد

moh@mad · 19/4/21

کوثر پورخضر گفت:
عشق
عشق تو درآمد ز دلم صبر به در شد
احوال دلم باز دگر باره دگرشد

صبر

نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر، سحر نزدیک است
هر دم این بانگ، بر آرم از دل
وای! این شب چقدر تاریک است

BARAN :) · 12/6/21

moh@mad گفت:
صبر

نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر، سحر نزدیک است
هر دم این بانگ، بر آرم از دل
وای! این شب چقدر تاریک است

سحر

صبا وقت سحر بویی ز زلف یار می آورد
دل شوریده ما را به بو در کار می آورد

niloofar.H · 12/6/21

BARAN :) گفت:
صبا وقت سحر بویی ز زلف یار می آورد
دل شوریده ما را به بو در کار می آورد

سحر
دلم هزار گره داشت همچو رشته سحر
ز سحر چشم خوشت آن همه گره بگشاد

moh@mad · 12/6/21

niloofar.H گفت:
سحر
دلم هزار گره داشت همچو رشته سحر
ز سحر چشم خوشت آن همه گره بگشاد

چشم

پیه سوز چشم من سرشمع ایوان تو باد
جان من پروانهٔ شمع شبستان تو باد
هر پریشانی که آید روز و شب در کار من
از سر زلف دلاویز پریشان تو باد

niloofar.H · 12/6/21

moh@mad گفت:
چشم

پیه سوز چشم من سرشمع ایوان تو باد
جان من پروانهٔ شمع شبستان تو باد
هر پریشانی که آید روز و شب در کار من
از سر زلف دلاویز پریشان تو باد

شمع
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را

moh@mad · 12/6/21

niloofar.H گفت:
شمع
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را

جوانی

همه کس را تن و انـ*ـدام و جمال است و جوانی
وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی

نازپری احمدی · 12/6/21

"جمال"

زد مارهوا بر جگر غمناکم
سودی نکند فسونگر چالاکم
آن یار که عاشق "جمالش" شده‌ام
هم نزد وی است رقیه و تریاکم :lol:

BARAN :) · 13/6/21

Nazpary گفت:
"جمال"

زد مارهوا بر جگر غمناکم
سودی نکند فسونگر چالاکم
آن یار که عاشق "جمالش" شده‌ام
هم نزد وی است رقیه و تریاکم

-عاشق
مرگ آن است که عشق تو توهّم گردد
آن‌که می‌خواست تو را، قسمت مردم گردد
یا که با سادگی عاشق شوی و چندی بعد
دل تو متّهمِ سوءِ تفاهم گردد

parädox · 13/6/21

BARAN :) گفت:
-عاشق
مرگ آن است که عشق تو توهّم گردد
آن‌که می‌خواست تو را، قسمت مردم گردد
یا که با سادگی عاشق شوی و چندی بعد
دل تو متّهمِ سوءِ تفاهم گردد

مرگ

این جا به خدا که دل نهادیم
کس را مبر ای خدا از این جا

این جاست که مرگ ره ندارد
مرگست بدن جدا از این جا

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر فعال انجمن

کاربر ممتاز

حامی انجمن رمان ۹۸

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر ممتاز

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر ممتاز

اخراج شده

حامی انجمن رمان ۹۸

اخراج شده

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین