مشاعره با اشعار پروین اعتصامی

FaTeMé_KH · 23/3/21

آنکه آورد ترا، ما را برد
اندرین دفتر پیروزه، سپهر
آنچه را ما نشمردیم، شمرد
غنچه، تا آب و هوا دید شکفت
چه خبر داشت که خواهد پژمرد
سـ*ـاقی میکدهٔ دهر، قضاست
همه کس، باده ازین ساغر خورد

niloofar.H · 25/3/21

دوک همت را به کار انداخته
جز ره سعی و عمل نشناخته

moh@mad · 29/3/21

niloofar.H گفت:
دوک همت را به کار انداخته
جز ره سعی و عمل نشناخته

هیچ گه عاقل نسازد خانه‌ای
که شود از عطسه‌ای ویرانه‌ای
پایه می سازی ولی سست و خراب
نقش نیکو می زنی، اما بر آب

Sh@bnam · 12/5/21

moh@mad گفت:
هیچ گه عاقل نسازد خانه‌ای
که شود از عطسه‌ای ویرانه‌ای
پایه می سازی ولی سست و خراب
نقش نیکو می زنی، اما بر آب

به جرم یک دو صباحی نشستن اندر باغ
هزار قرن در آ*غو*ش خاک باید خفت
خوش آن کسی که چو گل، یک دو شب به گلشن عمر
نخفت و شبرو ایام هر چه گفت، شنفت

M O B I N A · 9/6/21

اینـــــــــکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پـــــــــــــــــــروین است

گر چه جز تلخــــــــــــی از ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیـرین است

صاحب آنهمه گفتــــــــــــــــــار امروز
سائل فاتحـــــــــــــــــه و یاسین است

دوستان به که زوی یـــــــــــــاد کنند
دل بی دوست دلی غمگیــــــــن است
#پروین اعتصامی

moh@mad · 9/6/21

mobina .hf گفت:
اینـــــــــکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پـــــــــــــــــــروین است

گر چه جز تلخــــــــــــی از ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیـرین است

صاحب آنهمه گفتــــــــــــــــــار امروز
سائل فاتحـــــــــــــــــه و یاسین است

دوستان به که زوی یـــــــــــــاد کنند
دل بی دوست دلی غمگیــــــــن است
#پروین اعتصامی

تو بباغ آمدی و ما رفتیم
آنکه آورد ترا، ما را برد
اندرین دفتر پیروزه، سپهر
آنچه را ما نشمردیم، شمرد
غنچه، تا آب و هوا دید شکفت
چه خبر داشت که خواهد پژمرد

BARAN :) · 12/6/21

moh@mad گفت:
تو بباغ آمدی و ما رفتیم
آنکه آورد ترا، ما را برد
اندرین دفتر پیروزه، سپهر
آنچه را ما نشمردیم، شمرد
غنچه، تا آب و هوا دید شکفت
چه خبر داشت که خواهد پژمرد

دوک همت را به کار انداخته
جز ره سعی و عمل نشناخته

پشت در افتاده، اما پیش بین
از برای صید، دائم در کمین

moh@mad · 28/6/21

BARAN :) گفت:
دوک همت را به کار انداخته
جز ره سعی و عمل نشناخته

پشت در افتاده، اما پیش بین
از برای صید، دائم در کمین

نباید تاخت بر بیچارگان روز توانائی
بخاطر داشت باید روزگار ناتوانی را

paeez81 · 28/6/21

این چنین سوداگری را سودهاست

وندرین یک تار، تار و پودهاست

moh@mad · 8/7/21

paeez81 گفت:
این چنین سوداگری را سودهاست

وندرین یک تار، تار و پودهاست

تو توانا شدی ایدوست که باری بکشی
نه که بر دوش گرانبار نهی باری چند
افسرت گر دهد اهریمن بدخواه، مخواه
سر منه تا نزنندت بسر افساری چند

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر ممتاز

کاربر فعال انجمن

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

کاربر ممتاز

حامی انجمن رمان ۹۸

کاربر ممتاز

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین