مشاعره با حرف ف

moh@mad · 7/5/21

Sh@bnam گفت:
فکر فردای خود امروز، کن ای مرد خدا
که کسی یاری تو، غیر تو فردا نکند

صادق سرمد
♡♡♡
فلک جز عشق محرابی ندارد
جهان بی خاک عشق آبی ندارد

نظامی

فهم عاقل را به عاشق راه نیست
هر چه گویم باز میگویی که چیست

مولانا

فریاد که من از همه دیدار تو را
مشتاق ترم وز همه محروم ترم
هاتف

فرصت دیدن گل آه که بسیار کم است
و آرزوی دل مرغان چمن بسیار است

وحشی

Sh@bnam · 7/5/21

moh@mad گفت:
فهم عاقل را به عاشق راه نیست
هر چه گویم باز میگویی که چیست

مولانا

فریاد که من از همه دیدار تو را
مشتاق ترم وز همه محروم ترم
هاتف

فرصت دیدن گل آه که بسیار کم است
و آرزوی دل مرغان چمن بسیار است

وحشی

فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
حافظ
♡♡♡
فارغی از قدر جوانی که چیست
تا نشوی پیر ندانی که چیست
نظامی

moh@mad · 11/5/21

Sh@bnam گفت:
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
حافظ
♡♡♡
فارغی از قدر جوانی که چیست
تا نشوی پیر ندانی که چیست
نظامی

فصل گل و طرف جویبار و لـ*ـب كشت،
با یك دو سه تازه دلبری حور سرشت؛
پیش آر قدح كه باده نوشان صبوح،
آسوده ز مسجدند و فارغ ز بهشت.
عمر خیام

فریاد که گر جور فراق تو نویسم
فریاد برآید ز دل هر که بخواند

سعدی

فرصت دیدن گل آه که بسیار کمست
و آرزوی دل مرغان چمن بسیار است
دل من در هـ*ـوس سرو و سمن رخساریست
ورنه برطرف چمن سرو و سمن بسیار است

وحشی بافقی

Sh@bnam · 11/5/21

moh@mad گفت:
فصل گل و طرف جویبار و لـ*ـب كشت،
با یك دو سه تازه دلبری حور سرشت؛
پیش آر قدح كه باده نوشان صبوح،
آسوده ز مسجدند و فارغ ز بهشت.
عمر خیام

فریاد که گر جور فراق تو نویسم
فریاد برآید ز دل هر که بخواند

سعدی

فرصت دیدن گل آه که بسیار کمست
و آرزوی دل مرغان چمن بسیار است
دل من در هـ*ـوس سرو و سمن رخساریست
ورنه برطرف چمن سرو و سمن بسیار است

وحشی بافقی

فلک جز عشق محرابی ندارد
جهان بی خاک عشق آبی ندارد
نظامی
♡♡♡
فرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم
آنچه گویند روا نیست نگوییم رواست
حافظ
♡♡♡
فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب
که حیف باشد از او غیر او تمنایی
نظامی

moh@mad · 11/5/21

Sh@bnam گفت:
فلک جز عشق محرابی ندارد
جهان بی خاک عشق آبی ندارد
نظامی
♡♡♡
فرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم
آنچه گویند روا نیست نگوییم رواست
حافظ
♡♡♡
فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب
که حیف باشد از او غیر او تمنایی
نظامی

فراق روی تو از شرح و بسط، بیرون است
زما مپرس، که حال درون دل، چون است

ساوجی

فروغ عارض او یا سپیده سحرست
که رشک طلعت خورشید و طیرهٔ قمرست
لطیفه‌ئیست جمالش که از لطافت و حسن
ز هر چه عقل تصور کند لطیف‌ترست

خواجوی کرمانی

فریاد که ازعمرجهان هر نفسی رفت
دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت
شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ
زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت

هوشنگ ابتهاج

BARAN :) · 12/6/21

moh@mad گفت:
فراق روی تو از شرح و بسط، بیرون است
زما مپرس، که حال درون دل، چون است

ساوجی

فروغ عارض او یا سپیده سحرست
که رشک طلعت خورشید و طیرهٔ قمرست
لطیفه‌ئیست جمالش که از لطافت و حسن
ز هر چه عقل تصور کند لطیف‌ترست

خواجوی کرمانی

فریاد که ازعمرجهان هر نفسی رفت
دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت
شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ
زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت

هوشنگ ابتهاج

فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب
که حیف باشد از او غیر او تمنایی

paeez81 · 15/6/21

فرصت شمار صحبت کز این دو راه منزل / چو بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن

BARAN :) · 16/6/21

فرستاد و بر جنگ تعجیل جست
سکندر نیامد در آن کار سست

paeez81 · 16/6/21

فاش میگویم و از گفته ی خود دلشادم
بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم

فتنه ی چشم تو چندان ره بیداد گرفت
که شکیب دل من دامن فریاد گرفت 1

نازپری احمدی · 2/7/21

فروغ و دل و دیده‌ی مقبلان
ولی نعمت جان صاحبدلان

حافظ

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

کاربر فعال انجمن

کاربر ممتاز

کاربر فعال انجمن

کاربر ممتاز

حامی انجمن رمان ۹۸

کاربر نیمه حرفه‌ای

حامی انجمن رمان ۹۸

کاربر نیمه حرفه‌ای

اخراج شده

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین