درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

~ROYA~ · 18/12/20

Setayesh.th گفت:
نام رمان:گذرگاه زمان
ژانر:عاشقانه_تخیلی_رازآلود
نویسنده:ستایش طهماسبی
خلاصه:دختری که از لحظه تولد با همه متفاوت بوده به نظر خودش این دست سرنوشتش بوده.وارد یک ماموریت میشه که به ظاهر واسه خودش و آیندش مفیده قافل از اینکه زندگی شوم تر از این حرفاس....

به انتخاب خودتون ناظر بزارین

سلام وقت بخیر
ناظر شما: ~ROYA~
منتظر زدن گفتوگو باشید

bitter sea · 19/12/20

با سلام درخواست ناظر رمان دارم.
نام رمان: او شبها می آید

نام نویسنده: مریم رضایی

ژانر:ترسناک،رمز الود

چند روزیست از نفرت گوشه ای از استینم را گاز میگیرم.....

چنگ میزنم بر دیوارهای مه الودی که دور میشوند...

پاهای بی جانم را به روی زمین میکشم....

خش خش های بی پایان.....

خلاصه:
روحی را احضار کردند اما نمیدانستند چه در انتظارشان است. گمان میکردند به اتمام رسیده ان وضعیت هولناک...
دستانشان خونین است، روحشان ازرده، دختران لطیفی که حال با مرگ دست و پنجه نرم میکنند ......

~ROYA~ · 19/12/20

Mary22 گفت:
با سلام درخواست ناظر رمان دارم.
نام رمان: او شبها می آید

نام نویسنده: مریم رضایی

ژانر:ترسناک،رمز الود

چند روزیست از نفرت گوشه ای از استینم را گاز میگیرم.....

چنگ میزنم بر دیوارهای مه الودی که دور میشوند...

پاهای بی جانم را به روی زمین میکشم....

خش خش های بی پایان.....

خلاصه:
روحی را احضار کردند اما نمیدانستند چه در انتظارشان است. گمان میکردند به اتمام رسیده ان وضعیت هولناک...
دستانشان خونین است، روحشان ازرده، دختران لطیفی که حال با مرگ دست و پنجه نرم میکنند ......

سلام عزیزم
ناظر شما
Narín✿
منتظر گفتوگو از سمت ناظر باشید من رو هم اد کنید

Melika Kakou · 20/12/20

به نام خدا

نام رمان: نوازش عزرائیل
نویسنده: ملیکا.کاف
ژانر: عاشقانه، تراژدی
خلاصه:
سال‌ها بود؛ فراموشش کرده بود. زندگی می‌کرد در سیاهی! برهوتی در ذهنش، تقلاهایش برای زندگی... نشد، نتوانست! کاغذها سیاه کرد برای اینکه تنها دو جمله نویسد! نداشت؛ بغض لعنتی‌اش، نذاشت!

(این رمان به دلیل پاره‌ای از مسائل؛ فاقد پلات می‌باشد! و اتفاق‌های داستان آنی از لحظه به ذهن نویسنده می‌زند!)

~ROYA~ · 20/12/20

Melika Kakou گفت:
به نام خدا
نام رمان: نوازش عزرائیل
نویسنده: ملیکا.کاف
ژانر: عاشقانه، تراژدی
خلاصه:
سال‌ها بود؛ فراموشش کرده بود. زندگی می‌کرد در سیاهی! برهوتی در ذهنش، تقلاهایش برای زندگی... نشد، نتوانست! کاغذها سیاه کرد برای اینکه تنها دو جمله نویسد! نداشت؛ بغض لعنتی‌اش، نذاشت!

(این رمان به دلیل پاره‌ای از مسائل؛ فاقد پلات می‌باشد! و اتفاق‌های داستان آنی از لحظه به ذهن نویسنده می‌زند!)

سلام وقت بخیر
ناظر شما ~ROYA~
منتظر گفتوگو از سوی ناظر باشید و گفتوگو رو باز کنید.

Newsha · 20/12/20

سلام
نام رمان:آقای جنتلمن
نام نویسنده:نگین اورکی
ژانر:کلکلی، طنز، عاشقانه.
خلاصه رمان:
داستان درباره ی سه تا دختر شیطون که سرشار از هیجانات هستند به اسم نیوشا، ستایش و کیمیا؛ که خارج از کشور زندگی می کنند!
نیوشا وقتی می فهمه خانوادش کساهای دیگه ای هستند؛ هیجان زده به همراه دوستاش به ایران میاد!
اما غافل از اینکه نمی دونند؛ چه اتفاق هایی قراره براشون پیش بیاد...

~ROYA~ · 21/12/20

Newsha گفت:
سلام
نام رمان:آقای جنتلمن
نام نویسنده:نگین اورکی
ژانر:کلکلی، طنز، عاشقانه.
خلاصه رمان:
داستان درباره ی سه تا دختر شیطون که سرشار از هیجانات هستند به اسم نیوشا، ستایش و کیمیا؛ که خارج از کشور زندگی می کنند!
نیوشا وقتی می فهمه خانوادش کساهای دیگه ای هستند؛ هیجان زده به همراه دوستاش به ایران میاد!
اما غافل از اینکه نمی دونند؛ چه اتفاق هایی قراره براشون پیش بیاد...

سلام وقت بخیر
ناظر شما ~ROYA~
منتظر گفتوگو از سوی ناظر باشید

Neginii · 21/12/20

با سلام
نام رمان: موسیقی عشق
ژانر: عاشقانه
نویسنده: negin
خلاصه: راجب دختریه که چهار سال عاشق یه خواننده هست و تو این زندگی کسیو نداره و روز به روزم عشقش نسبت به خوانندمون بیشتر میشه و بخاطر این موضوع خیلیا مسخرش می کنن ولی اون اهمیت نمیده ولی روزی رسید که دختر ما هم تونست از ته دلش بخنده
پایان خوش

Saba۱۳۸۶ · 22/12/20

رمان: دخی های شیطون پسران عاشق
نویسنده:sssss
ژانر: عاشقانه .معمایی پلیسی و کمی طنز

خلاصه: دختری ک ب غیر از مادرش و دوتا رفیقش کسی دیگه ای رو نداره دختر قصه تنهاس غمگینه اما تظاهر ب خوشحال بودن میکنه تا اینکه دخی ها اتفاقاتی مشکوکی براشون میفته. چیزایی ک خودشم میدونه امکان نداره اتفاقی باشه.......

~ROYA~ · 22/12/20

Neginii گفت:
با سلام
نام رمان: موسیقی عشق
ژانر: عاشقانه
نویسنده: negin
خلاصه: راجب دختریه که چهار سال عاشق یه خواننده هست و تو این زندگی کسیو نداره و روز به روزم عشقش نسبت به خوانندمون بیشتر میشه و بخاطر این موضوع خیلیا مسخرش می کنن ولی اون اهمیت نمیده ولی روزی رسید که دختر ما هم تونست از ته دلش بخنده
پایان خوش

وقت بخیر
ناظر شما: Mahla_Bagheri

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر کل بازنشسته

حامی انجمن رمان ۹۸

مدیر کل بازنشسته

کاربر نیمه فعال

مدیر کل بازنشسته

عضو جدید انجمن

مدیر کل بازنشسته

کاربر نیمه فعال

عضو جدید انجمن

مدیر کل بازنشسته

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین