مشاعره با اشعار ملک‌ الشعرای‌ بهار

Saghár✿ · 31/10/20

از پشت تریبون دلم عشق چنین گفت
محبوب تو زیباست، قشنگ است، ملیح است
اعضای وجودم همه فریاد کشیدند
احسنت صحیح است، صحیح است، صحیح است

Maryam.alef · 27/11/20

تو که بعد از دو روز خواهی مرد
گردکان کشتنت چه کار آید؟

مرد دهقان به شاه کسری گفت:
مردم از کاشتن زیان نبرند

دگران کاشتند و ما خوردیم
ما بکاریم و دیگران بخورند

moh@mad · 29/11/20

Maryam.alef گفت:
تو که بعد از دو روز خواهی مرد
گردکان کشتنت چه کار آید؟

مرد دهقان به شاه کسری گفت:
مردم از کاشتن زیان نبرند

دگران کاشتند و ما خوردیم
ما بکاریم و دیگران بخورند

دوست می‌دارم من این نوروز فرخ‌فال را
تاکنم نو بر جبین خوبرویان سال را
خواهی ار با فال میمون بگذرد روز تو خوش
برگشا هر صبحدم از دفترگل فال را

Saghár✿ · 30/11/20

روی گیتی را ز آب دیده تر خواهیم کرد
یا ز آه نیمشب، یا از دعا، یا از نگاه
هرچه باشد در دل سختت اثر خواهیم کرد
لابه‌ها خواهیم کردن تا به ما رحم آوری
ور به بی‌رحمی زدی، فکر دگر خواهیم کرد

Z.A.H.Ř.Ą༻ · 30/11/20

Saghar گفت:
روی گیتی را ز آب دیده تر خواهیم کرد
یا ز آه نیمشب، یا از دعا، یا از نگاه
هرچه باشد در دل سختت اثر خواهیم کرد
لابه‌ها خواهیم کردن تا به ما رحم آوری
ور به بی‌رحمی زدی، فکر دگر خواهیم کرد

دست فلک به پای دل بست مرا کمند غم
نیست کسی که پنجه اش درشکنم دریغ من

moh@mad · 3/12/20

زهرا ادهمی گفت:
دست فلک به پای دل بست مرا کمند غم
نیست کسی که پنجه اش درشکنم دریغ من

نیست کسی را نظر به حال کس امروز
وای به مرغی که ماند در قفس امروز
گر دهدت دست خیز و چارهٔ خودکن
داد مجو زان که نیست دادرس امروز

~BAHAR.SH~ · 3/12/20

moh@mad گفت:
نیست کسی را نظر به حال کس امروز
وای به مرغی که ماند در قفس امروز
گر دهدت دست خیز و چارهٔ خودکن
داد مجو زان که نیست دادرس امروز

ز بس ماندیم درگنج قفس‌، گر باغبان روزی
کند ما را رها، ره نیست جز کنج قفس ما را
نشان کاروان عافیت پیدا نشد لیکن
به کوه و دشت کرد آواره آوای جرس ما را

Z.A.H.Ř.Ą༻ · 3/12/20

baharsh20209 گفت:
ز بس ماندیم درگنج قفس‌، گر باغبان روزی
کند ما را رها، ره نیست جز کنج قفس ما را
نشان کاروان عافیت پیدا نشد لیکن
به کوه و دشت کرد آواره آوای جرس ما را

افسوس از این اهل دنیا
کورند ومرا نمی شناسند
من ظاهر و این گروه اعمی
اندر طلبم در التماسند

moh@mad · 5/12/20

زهرا ادهمی گفت:
افسوس از این اهل دنیا
کورند ومرا نمی شناسند
من ظاهر و این گروه اعمی
اندر طلبم در التماسند

دفتر هستی وجود واحد بی‌انتها است
حشو این‌ دفتر اگر بیش‌ است‌ اگر کم‌ هیچ‌ نیست
در سراپای جهان گر بنگری بینی درست
کاین جهان غیر از اساس نامنظم هیچ نیست

Saghár✿ · 7/1/21

تو چه دانی که چها در دل اوست
او ترا تا به کجا دارد دوست
نیست از «‌عشق‌» فزون تر مهری
آن که‌بسته است به موی و چهری

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

سرپرست بخش عمومی

دوستدار انجمن رمان ۹۸

کاربر ممتاز

سرپرست بخش عمومی

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

سرپرست بخش عمومی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین