مشاعره با حروف انتخابی

~BAHAR.SH~ · 27/10/20

Goli Pakseresht گفت:
تني آلوده درد و لبريز غم دارم
ز اسباب پريشاني تو را اي عشق كم دارم
پ

پاک وصافی شو از چاه طبیعت به در آی

که صفایی ندهد آب تراب آلوده

moh@mad · 27/10/20

baharsh20209 گفت:
ض

ضعف و عجز و فقر ما دانسته ای
درد مارا هم دوا دانسته ای

ی

Goli Pakseresht · 27/10/20

baharsh20209 گفت:
پاک وصافی شو از چاه طبیعت به در آی

که صفایی ندهد آب تراب آلوده

ضایع مکن این دم ار دلت سودا نیست
کین باقی عمر را بقا پیدا نیست

ق

Goli Pakseresht · 27/10/20

moh@mad گفت:
ضعف و عجز و فقر ما دانسته ای
درد مارا هم دوا دانسته ای

ی

یارا بهشت، صحبت یاران همدم است
دیدار یار نامناسب، جهنم است

ج

moh@mad · 27/10/20

Goli Pakseresht گفت:
یارا بهشت، صحبت یاران همدم است
دیدار یار نامناسب، جهنم است

ج

جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست

ماه و خورشید همین آینه میگردانند

لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ

عشقبازان چنین مستحق هجرانند

ع

Goli Pakseresht · 27/10/20

moh@mad گفت:
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست

ماه و خورشید همین آینه میگردانند

لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ

عشقبازان چنین مستحق هجرانند

ع

عشق داغی است که تا مرگ نیاید نرود
هر که بر چهره از این داغ نشانی دارد

چ

niloofar.H · 27/10/20

چنگ خمیده قامت می خواندت به عشرت
بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد

آ

Goli Pakseresht · 27/10/20

niloofar.H گفت:
چنگ خمیده قامت می خواندت به عشرت
بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد

آ

آسمان نگاه خسته ی من خانه ی ابر های بارانزاست
نیستی و نبودنت تنها غصه ی آفتابگردانهاست

غ

~BAHAR.SH~ · 28/10/20

Goli Pakseresht گفت:
آسمان نگاه خسته ی من خانه ی ابر های بارانزاست
نیستی و نبودنت تنها غصه ی آفتابگردانهاست

غ

غم غریبی و غربت چو بر نمی تابم

به شهر خود روم و شهریار خود باشم

حافظ

ج

Goli Pakseresht · 28/10/20

baharsh20209 گفت:
غم غریبی و غربت چو بر نمی تابم

به شهر خود روم و شهریار خود باشم

حافظ

ج

جهان سر به سر حکمت و عبرت است
چرا بهره ی ما همه غفلت است

غ

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی