مشاعره با کلمه

moh@mad · 3/10/20

Di.ar.an گفت:
زلف
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم

ناز

دلم آشفته ی آن مایه ی ناز است هنوز
مرغ پر سوخته در پنجه ی باز است هنوز

SAEEDEH.T · 9/10/20

moh@mad گفت:
ناز

دلم آشفته ی آن مایه ی ناز است هنوز
مرغ پر سوخته در پنجه ی باز است هنوز

آشفته
دل آشفته‌ی ما را سر مویی دریاب
ای سرموی توسرکوب ختنها تنها

moh@mad · 10/10/20

دل

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد

به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد

Di.ar.an · 10/10/20

خبر

تو را خبر ز دل بی‌قرار باید و نیست
غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست

*KhatKhati* · 11/10/20

Di.ar.an گفت:
خبر

تو را خبر ز دل بی‌قرار باید و نیست
غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست

بی‌قرار

بی‌قرار توام و در دل تنگم گله‌هاست
آه بی‌تاب شدن عادت کم حوصله‌هاست

SAEEDEH.T · 11/10/20

گله
گله‌ای نیست، من و فاصله‌ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست!

*KhatKhati* گفت:
بی‌قرار

بی‌قرار توام و در دل تنگم گله‌هاست
آه بی‌تاب شدن عادت کم حوصله‌هاست

moh@mad · 11/10/20

دل تنگم

دل تنگم و دیدار تو درمان منست
بیرنگ رخت زمانه زندان منست
بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
آنچ از غم هجران تو بر جان منست

parädox · 11/10/20

غم
اندر دل بی وفا غم و ماتم باد
ان را ک وفا نیست ز عالم کم باد

moh@mad · 11/10/20

مهتا گفت:
غم
اندر دل بی وفا غم و ماتم باد
ان را ک وفا نیست ز عالم کم باد

وفا
زهی اندک وفای سست پیمان
که آن سنگین دل نامهربان است
تو را گر دوستی با ما همین بود
وفای ما و عهد ما همان است

parädox · 11/10/20

moh@mad گفت:
وفا
زهی اندک وفای سست پیمان
که آن سنگین دل نامهربان است
تو را گر دوستی با ما همین بود
وفای ما و عهد ما همان است

عهد
عهد با زلف تو بستم خدا میداند
سرمویی نشکستم خدا میداند

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی