مشاعره با اشعار سهراب سپهری

niloofar.H · 5/10/20

moh@mad گفت:
ديرگاهی است در اين تنهايی
رنگ خاموشی در طرح لـ*ـب است
بانگی از دور مرا می خواند
ليك پاهايم در قير شب است

تنهایی ما تا دشت طلا دامن کشید
آفتاب از چهره ما ترسید
دریافتیم و خنده زدیم
نهفتیم و سوختیم
هر چه بهم تر تنهاتر
از ستیغ جداشدیم

moh@mad · 6/10/20

niloofar.H گفت:
تنهایی ما تا دشت طلا دامن کشید
آفتاب از چهره ما ترسید
دریافتیم و خنده زدیم
نهفتیم و سوختیم
هر چه بهم تر تنهاتر
از ستیغ جداشدیم

میروم از قلبت
میشوم دورترین خاطره در شبهایت
تو به من میخندی
و به خود میگویی باز می آید و میسوزد از این عشق ولی
برنمی گردم ، نه ....

*KhatKhati* · 7/10/20

moh@mad گفت:
میروم از قلبت
میشوم دورترین خاطره در شبهایت
تو به من میخندی
و به خود میگویی باز می آید و میسوزد از این عشق ولی
برنمی گردم ، نه ....

هر دم این بانگ برآرم از دل:
وای، این شب چقدر تاریک است!

moh@mad · 10/10/20

*KhatKhati* گفت:
هر دم این بانگ برآرم از دل:
وای، این شب چقدر تاریک است!

تو مرا آزردی که خودم کوچ کنم از شهرت
تو خیالت راحت میروم از قلبت
میشوم دورترین خاطره در شبهایت

*KhatKhati* · 10/10/20

moh@mad گفت:
تو مرا آزردی که خودم کوچ کنم از شهرت
تو خیالت راحت میروم از قلبت
میشوم دورترین خاطره در شبهایت

تو به آیینه، نه! آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید

moh@mad · 10/10/20

*KhatKhati* گفت:
تو به آیینه، نه! آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید

ديرگاهی است در اين تنهايي
رنگ خاموشی در طرح لـ*ـب است
بانگي از دور مرا می خواند
ليك پاهايم در قير شب است

*KhatKhati* · 10/10/20

moh@mad گفت:
ديرگاهی است در اين تنهايي
رنگ خاموشی در طرح لـ*ـب است
بانگي از دور مرا می خواند
ليك پاهايم در قير شب است

تو مرا آزردی ... که خودم کوچ کنم از شهرت
تو خیالت راحت! میروم از قلبت...
میشوم دورترین خاطره در شبهایت

moh@mad · 11/10/20

*KhatKhati* گفت:
تو مرا آزردی ... که خودم کوچ کنم از شهرت
تو خیالت راحت! میروم از قلبت...
میشوم دورترین خاطره در شبهایت

تا طلوع انگور چند ساعت راه است
باید امشب بروم
باید امشب چمدانی را
که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست

niloofar.H · 11/10/20

تو به آیینه، نه! آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید

*KhatKhati* · 12/10/20

niloofar.H گفت:
تو به آیینه، نه! آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید

دشت های دلمان سبز و پر از چلچله ها
روز ما گرم و شب از قصه دیرین لبریز

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر ممتاز

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر ممتاز

کاربر نیمه حرفه‌ای

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین