مشاعره با اشعار فروغ فرخزاد

sahar83 · 24/8/20

Alone.wolf گفت:
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش

شانه های تو
همچو صخره های سخت پر غرور
موج گیسوان من در این نشیب
سـ*ـینه میکشد چو آبشار نور

Alone.wolf · 24/8/20

Arnosh گفت:
تو آفتابی … او زمین … من آسمان
بر او بتاب زآنکه من نشسته ام
به ناز روی شانه ستارگان

ننشیند به قصد آزارش
برود چشم من به دنبالش
برود عشق من نگهدارش
آه اکنون تو رفته ای و غروب

Alone.wolf · 24/8/20

sahar83 گفت:
شانه های تو
همچو صخره های سخت پر غرور
موج گیسوان من در این نشیب
سـ*ـینه میکشد چو آبشار نور

راضی مشو که بنده ناچیزی
عاصی شود بغیر تو روی آرد
راضی مشو که سیل سرشکش را
در پای جام باده فرو بارد

sahar83 · 24/8/20

Arnosh گفت:
تو آفتابی … او زمین … من آسمان
بر او بتاب زآنکه من نشسته ام
به ناز روی شانه ستارگان

نالان ز کرده ها و پشیمان ز گفته ها
دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم

Arnosh · 24/8/20

Alone.wolf گفت:
ننشیند به قصد آزارش
برود چشم من به دنبالش
برود عشق من نگهدارش
آه اکنون تو رفته ای و غروب

به حیرتم که بعد از آن فریب ها
تو هم پی فریب من نشسته ای
به چشم خویش دیدم آن شب
که جام خود به جام دیگری زدی
چو فال حافظ آن میانه باز شد
تو فال خود به نام دیگری زدی

sahar83 · 24/8/20

Alone.wolf گفت:
راضی مشو که بنده ناچیزی
عاصی شود بغیر تو روی آرد
راضی مشو که سیل سرشکش را
در پای جام باده فرو بارد

درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده از خود کاستن
سر نهادن بر سیه دل سـ*ـینه ها
سـ*ـینه آلودن به چرک کینه ها

Alone.wolf · 24/8/20

Arnosh گفت:
به حیرتم که بعد از آن فریب ها
تو هم پی فریب من نشسته ای
به چشم خویش دیدم آن شب
که جام خود به جام دیگری زدی
چو فال حافظ آن میانه باز شد
تو فال خود به نام دیگری زدی

ياد بگذشته به دل ماند و دريغ
نيست ياري كه مرا ياد كند
ديده ام خيره به ره ماند و نداد
نامه اي تا دل من شاد كند

Alone.wolf · 24/8/20

sahar83 گفت:
درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده از خود کاستن
سر نهادن بر سیه دل سـ*ـینه ها
سـ*ـینه آلودن به چرک کینه ها

از تنم جامه برآر و بنوش
شهد سوزنده لبهايم را
تا يكي در عطشي دردآلود
بسر آرم همه شبهايم را

Arnosh · 24/8/20

Alone.wolf گفت:
از تنم جامه برآر و بنوش
شهد سوزنده لبهايم را
تا يكي در عطشي دردآلود
بسر آرم همه شبهايم را

ای دل تنگ من و این بار نور؟
های‌هوی زندگی در قعر گور؟
ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من

Alone.wolf · 24/8/20

Arnosh گفت:
دیگر چگونه سرخوشی یک بـ*ـو*سه ترا
در این سکوت تلخ و سیه جستجو کنم

من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست داشتن زيباست
از سياهي چرا حذر كردن
شب پر از قطره هاي الماس است

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

عضو تازه وارد انجمن

حامی انجمن رمان ۹۸

حامی انجمن رمان ۹۸

عضو تازه وارد انجمن

دوستدار انجمن رمان ۹۸

عضو تازه وارد انجمن

حامی انجمن رمان ۹۸

حامی انجمن رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

حامی انجمن رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین