مشاعره با اشعار هوشنگ ابتهاج

* رهــــــا * · 3/8/20

• اسپم ندید.
• با خودتون مشاعره نکنین! :|
• اگه مشکلی بود، حتما گزارش بزنین. #گزارش_‌بزنیم
• شروع:
ارغوان، شاخه‌ی هم خون جدا مانده‌ی من...
آسمان تو چه رنگ است امروز...؟!
آفتابی‌ست هوا یا گرفته‌است هنوز؟
من درین گوشه که از دنیا برون است، آسمانی به سرم نیست... از بهاران خبرم نیست...
آن چه می‌بینم، دیوار است... آه!
این سخت سیاه، آن چنان نزدیک است
که چو برمی‌کشم از سـ*ـینه نفس،
نفسم را برمی‌گرداند...

رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

بهترین انجمن رمان نویسی ایران | رمان ۹۸

forum.roman98.com

رمان ۹۸ | دانلود رمان

نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,

roman98.com

SAEEDEH.T · 4/8/20

در این سرای بی‌کسی، کسی به در نمی‌زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی‌زند

moh@mad · 5/8/20

درين آشفته اندوه نگاهم
تو را می خواهم ای چشم فسون بار
كه می سوزی نهان از ديرگاهم
چه می خواهی ازين خاموشی سرد

* رهــــــا * · 6/8/20

دل خراب من دگر خراب‌تر نمی‌شود
که خنجر غمت از این خراب‌تر نمی‌زند

چه چشم پاسخ است از این دریچه‌های بسته‌ات؟
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی‌زند

نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی‌زند

SAEEDEH.T · 21/8/20

دلا حکایت خاکستر و شراره مپرس
به باد رفته کجا و چو برق جسته کجا؟

moh@mad · 22/8/20

ای دوست شاد باش که شادی سزای توست
این گنج مزد طاقت رنج آزمای توست
صبح امید و پرتو دیدار و بزم مهر
ای دل بیا که این همه اجر وفای توست

Alone.wolf · 24/8/20

moh@mad گفت:
ای دوست شاد باش که شادی سزای توست
این گنج مزد طاقت رنج آزمای توست
صبح امید و پرتو دیدار و بزم مهر
ای دل بیا که این همه اجر وفای توست

تو را روی زمین دیدم و شکفتم و گفتم
که این فرشته برای من از بهشت رسیده

Arnosh · 24/8/20

Alone.wolf گفت:
تو را روی زمین دیدم و شکفتم و گفتم
که این فرشته برای من از بهشت رسیده

هر سحر از کاخ کرم چون که فرو می‌نگرم
بانگِ لک الحمد رسد از مه و ناهید مرا

Alone.wolf · 24/8/20

Arnosh گفت:
هر سحر از کاخ کرم چون که فرو می‌نگرم
بانگِ لک الحمد رسد از مه و ناهید مرا

او پیل دمانی ست که پروای کسش نیست
ماییم که در پای وی افتاده چو موریم

Arnosh · 24/8/20

Alone.wolf گفت:
او پیل دمانی ست که پروای کسش نیست
ماییم که در پای وی افتاده چو موریم

من انده خویش را ندانم
این گریه بی بهانه از توست
ای آتش جان پاکبازان
در خرمن من زبانه از توست

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدير بازنشسته

مدیر بازنشسته رمان۹۸

کاربر ممتاز

مدير بازنشسته

مدیر بازنشسته رمان۹۸

کاربر ممتاز

حامی انجمن رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

حامی انجمن رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین